منطق ارسطو یکی از ردهها بود. عناصر اصلی در استدلال ارسطویی — برای مثال؛
یونانیها انسان هستند،
«همه انسانها فانی هستند،
پس یونانیها فانی هستند،»
طبقهها [Categories] یا حدها [Terms] ("انسانها"، "چیزهای فانی"، و "یونانیها") هستند.
در مقابل، منطق کریسیپوس بناشده بر گزارهها و اتصال آنها است — برای مثال، صورت استدلال ساده زیر
«اگر اکنون روز است، اکنون هوا روشن است.
اکنون روز است.
پس اکنون هوا روشن است.»
(که آن را قیاس استثنائی مینامیم) و بسیار صورتهای استدلالی دیگر را وی تحلیل و طبقهبندی کرد. دیدگاه منطقی او خلاق و ژرف بود.
در سلی [Soli] واقع در آسیای صغیر [ترکیه امروزی] پا به جهان گشود؛ کریسیپوس فلسفه رواقی [Stoics] خواند — که مشهورترین از میان آنها زنو سیتیومی [Zeno of Citium] و کلینتس [Cleanthes] بودند- و سرانجام رئیس مدرسه رواقی آتن گردید. در چنین موقعیت و ظرفیتی بود که وی نیازمندی انسان به کنترل عواطف و احساسات را درس میداد، چیزهایی که به گمان او پریشانی و ادبار بودند. او بر پذیرا شدن همدلانه نتایج برآمده از روزگار، که نمیتوان بر آنها کنترل داشت، و نیز شناخت فقط یک خدا و آن نیز خود جهان (که در این میان خدایان سنتی یونان بیش از نمودهای گوناگون آن نبودند) مصر بود.
بهعنوان یک منطق دان نفوذ او بسیار زیاد بوده است. وی پی گیر نقش محوری گزارهها بود و میگفت: "این گونهاند که در خود توانمند به تصدیق و تکذیباند." بر این مبنا بود که وی اولین سیستم منطق گزارهای منسجم را گستراند.