فرگه در ویسمار، از بنادر آلمان درشرق هامبورگ، به جهان پا گشود. پدر وی از جمله مدیران خلاق مدرسه بود. انگیزه علاقه وی به منطق زبان در ابتدا بواسطه کتابی بود که پدرش برای آموزش ساختهای گسترده زبان آلمانی برای نوجوانان آلمان تالیف کرده بود. فرگه در دانشگاه نیا/Jena ریاضی و فیزیک خواند و همان جا با معلمان خود دوستی نزدیک برقرار کرد. در آن روزها مرکز بزرگ برای مطالعات ریاضیات دانشگاه گوتینگن/ Göttingen بود، جایی که فرگه درآنجا ادامه تحصیل داد و دکتری خود را در هندسه در سال 1873 بدست آورد. لیکن این منطق بود که طرف توجه مداوم وی قرار گرفت. اثر بزرگ وی موسوم به نگارش فکر /Concept Script/Begriffsschrift است: زبان صوری برای فکر محض، نمونهگرفته از حساب (۱۸۷۹). مسالهای که وی با آن دست و پنجه نرم کرد را میتوان بدینگونه نگاه کرد: منطقدانان از مدتها پیش با رابط های پایهای —و، یا، اگر ... آنگاه — که به وسیله آنها گزارهها بهم گره میخوردند سروکار داشتند. لیکن هنوز زبانی را نگسترانده بودند که با آن عبارتهای شامل "بعضی" و "همه" را بطور کامل بیان و در دست قرار دهد. به عبارت دیگر، برای گزارهها با صورتی مانند "بعضی زنان از عهده هر مانع برمیآیند؛" و "بعضی موانع توسط هر زن برمیآید" که در استدلال رخ میدهند هنوز زبان منطقی ارائه نشده بود تا بکار آید. برای روش جدیدی در بیان دقیق این مفاهیم، یک بیگرفسشریفت(نگارش فکر / مفهوم نگاری) جدید، میباید اختراع میشد.
فرگه این کار را کرد. گسترش وی از تسویر در این زبان صوری جدید نقطه عطفی شد در منطق جدید، همان که ما آنرا دراین فصل توضیح داده و به کار بردهایم. در عمل همه منطق دانان قرن بیستم تحت نفوذ کار فرگه بودند. هدف بزرگتر وی این بود تا نشان دهد چگونه منطق اصول بنیادین همه استنتاج را فراهم میسازد، نوآوری که بعدا به وسیله راسل که با وی نیز نامهنگاری داشت به پیش رفت. فرگه در مبانی حساب (۱۸۸۴) بدنبال توضیح این روابط با عبارات غیرنمادین بود و سپس در قوانین بنیادین حساب (۱۹۰۳-۱۸۹۳) به سمت پروژه بزرگ خود پیش رفت و این بوسیله ساختن آن برپایه اصول موضوعه نمادینی بود که از کار قبلی وی نگارش مفهوم بدست میآید.
آیا کیفیت کار یک منطقدان میباید در پرتو نظرات سیاسی و ویژگیهایش مورد قضاوت قرار گیرد؟ گرچه تلخ است و تامل برانگیز، فرگه از کاتولیکها متنفر بود، از فرانسویهای متنفر بود، از سوسیالیستها متنفر بود و نیز از یهودیان متنفر بود که به اخراج کل آنها از آلمان کمک میکرد. در یادداشتهای روزانه خود آشکار میکرد که آدولف هیتلر قهرمان وی است. فرگه در ۱۹۲۵ در گذشت.