منطق، تفکر انتقادی و نیاز به آن
منطق و جهان نو
درآمد به منطق
میگویند روزگاری در پايان يك دوره تدريس تفکر انتقادی و منطق، استاد زمانی را در آينده تعيين و از شاگردان خواست به شهر و ديار خود رفته و در زمان معهود براي ارزشيابی خود مراجعه نمايد. یکی از شاگردان پس از مطالعه فراوان درس بهموقع برگشت. استاد پرسيد چه ديدی و چه گذشت؟ شاگرد گفت بهخوبی و خوشی، زياده عرضی نيست. استاد گفت به تجديد دوره نیاز هست. اين داستان تكرار شد. سرانجام دریکی از برگشتنها، شاگرد در جواب استاد گفت: بسيار خبرها! من چند دوره منطق خوانده و هنوز ناكام، حالآنکه كه مردم در كوچه و بازار چه فراوان آن را بكار میبرند. استاد گفت تو را بهسلامت، دیگر به تجديد دوره نياز نيست. البته يك نكته باید گفته شود، اينكه، بعضي نيز، دانسته و ندانسته، آن را بد (مغالطه) بكار میزنند .
اما نتيجه اخلاقی اين داستان: چرا نبايد درباره آنچه را كه به فراوانی بكار میبریم و از قرار از مهارتهای زندگی روزانه است چيزی بدانيم؟ و بهقدر نياز رهتوشه از آن برنداريم، تا شايد و فقط شايد، كمتر دچار بیمنطقی شويم و بیمنطقی بشنویم.
موضوع منطق استدلال است، نظريه درباره خود استدلال، فارغ از آنكه درباره چه چيز است و فرآیند آن در ذهن چگونه است، بلكه کل آن و بعبارت دیگر صورت آن. و اینکه، معیارهای (اصول) صحت استدلال چه هستند. منطق تنها یك دانش نیست، یك مهارت نیز هست، از جمله مهارتهای روزانه. ما مردم منطق را در زندگی روزانه خود بكار میبریم. چرا برای بهبودی بیماری به معمار مراجعه نمیکنیم ولی برای ساختن خانه به او رجوع میکنیم؟ البته داستان همیشه به این سادگی نیست. راه زندگی از پیچوخم کوهستانهای پر پرتگاه میگذرد و البته هوای تازه نیز آنجاست. در پیچوخم زندگانی بسی تله نهفته. نوعی از این تلهها كه به گواهی تاریخ بسیار نیز مؤثر بودهاند، تلههای منطقی؟! هستند كه به مغالطه مشهورند. توان اقناعی (و البته فریب آمیز) آنها، همانگونه كه ملاحظه خواهید (فصل ۵ «مغالطه») کرد، گاهی شگفتآور است. در بیشتر كتب منطق، از دیرهنگام، فصلی جدا به بررسی و طبقهبندی آنها اختصاصیافته و راه و چاره هرگونه آورده شده. با همه اینها، تضمینی نیست تا یك منطق خوان و حتی خوب آن، خود گرفتار این تلهها نگردد.
آنچه گفته شد یك سوی داستان است، دیگر سو ما خود هستیم و گشایش در زبان و گوش و توان ایجاد ارتباط متقابل درخور با جامعه و جهان دوروبر.
عبارت دهكده جهانی بسیار مشهور است (یا بود.) داستان به سال ۱۳۳۹ خورشیدی (۱۹۶۰) برمیگردد. یك نویسنده كانادایی بنام مك لوهان (۱۹۸۰م-۱۹۱۱م) سخنی را گفت كه با نام وی در تاریخ گره خورد: "The Medium is the Message" (پیامرسان همان خود پیام است.) همچنین گفت گسترش و پیوند رسانههای الكترونیكی (رادیو و تلویزیون) منجر به پیدایش جامعه جهانی بههمپیوسته، بگفته وی "دهكده جهانی"، میگردد. به خاطر داشته باشیم آن زمان هنوز رایانهها دارای نقش ارتباطی چندان مطرح نبودند، چه رسد به پیوند رایانهها، تلفنهای کارآمد ( رایانه دار - smart phone، که به فارسی بخطا هوشمند مشهوراند) و آنهم در دامنه جهانی و نه تنها انسانها که چیزهاهم نیز. اینكه آیا اکنون با پیدایش اینترنت و وب (وبلاگها، شبکههای اجتماعی و نیز آنچه هست و خواهد آمد!)، یعنی پیوند جهانی رایانهها، چیزها و آدمها (اینترنت چیزها)، پیشبینی وی محقق شده یا نه، میماند برای كارشناسان دانش ارتباطات و جامعه و خطکشی كه كوچكی و بزرگی را اندازه بگیرد.
[*]-برای دیدن نقش منطق در معماری کامپیوتر به زندگینامه فون نویمان در فصل یازدهم کتاب مراجعه نمایید
آنچه به ما مربوط است؛ اگر از این عبارت، یعنی دهكده جهانی، فقط كوچكی، صفا و سادگی روستا به خاطر آید، شاید كمی سادهلوحانه باشد. جامعه جهانی بسیار پیچیده شده و افزونگی آن مدام است. جامعه پیوسته به هم فرو میرود. این به هم فرورفتگی، پیچیدگی را با خود دارد. فهم پیچیدگیها و زیست در آن، اندیشه انتقادی / تحلیلی و بعلاوه تفکر رایانشی را طلب میکند و منطق اولین گام است. منطق ممکن است بتواند ذهن را به آنها عادت و شاید سود آن را نصیب دیگران نیز سازد. شناسایی استدلال از میان گونههای مختلف سخن (زبان / پیام و پیامرسان) و نپذیرفتن انواع بد آن یک نیاز اساسی است. در متن کتاب پیش رو و در فصل سوم از قول دیزرائیلی نخستوزیر انگلستان ۱۲۴۷خورشیدی (۱۸۸۱-۱۸۰۴) خواهیم خواند که «واژه، چیزی که با آن میتوان بر مردم فرمان راند.»
پانوشت:
[1]- ه