طبقهبندی و فرضیه
علم و فرضیه
درآمد به منطق فصل ۱۴ قسمت ۴
در قسمت قبل معیارهای ارزیابی نظریههای جایگزین و چگونگی انتخاب نظریه موجهتر را بررسی کردیم. دراین قسمت، واپسین فصل ۱۴، به مفهومی نظری و نیز ابزاری توانمند موسوم به طبقهبندی (رده بندی) در فرضیه نگاری علمی میپردازیم.
۴.۱۴ طبقهبندی و فرضیه
اینگونه است که برگها بیشتر دانسته در خود و هرچه به ریشه نزدیکتر بیشتر دانسته در ما و سپس این علم است که حاصل آید. — نقل به مضمون از ارسطو (به ویژگی بایسته و ردهبندی شایسته آمده در این قسمت توجه نمایید. |
علوم توصیفی
Descrip-tive Sciences
علومی که عمده توجه آنها به شرح ویژگیهای مجموعه چیزها یا پدیدهها است و نیز تکیه بر "چه بودن" بجای "چرا چنبن بودن" آنهاست.
ردهبندی
طبقهبندی
Classific-ation
سازماندهی و تقسیم مجموعههای بزرگ چیزها (دامنه سخن) در یک سامانه مرتب از گروهها و زیرگروهها، که بیشتر وقتها در ساختن فرضیههای علمی بکار بسته میشود.
ردهبندی کاربردی
Practical classific-ation
هدف عمده در ردهبندی کاریردی دستیابی آسان به خود فقره یا فقرات موجود در سامانه ردهبندی است.
ردهبندی نظری
Theore-tical classific-ation
هدف عمده در ردهبندی نظری استنتاج سازگار هستمندی (چیستی) فقره یا فقرات سامانه ردهبندی و نیز اسنتاج در شمای ردهبندی است. هستمندی یک فقره در یک سامانه نظری ردهبندی مجموعه همه روابط متقابل آن با همه فقرههای آن سامانه است.
ویژگی بایسته
Important characte-ristic
یک ویژگی در شمای ردهبندی که اشارهگر به ویژگیهای دیگر در شما باشد.
شایستهترین شِمای ردهبندی
Best Scheme of Classific-ation
یک شمای ردهبندی (در دامنه سخن) بر پایه بایستهترین ویژگی باشد.
این نادرست است که تصور شود فرضیهها فقط در علوم پیشرفتهای چون فیزیک و شیمی مهم هستند و در علوم توصیفی مانند گیاهشناسی و تاریخ دارای نقش نیستند. در حقیقت علوم توصیفی خود بر مبنا یا متضمن فرضیه هستند. فرضیهها برای انواع سیستمهای طبقهبندی در زیستشناسی حیاتی است، همانگونه که برای تفسیر و تعبیر در تاریخ چنین هستند و نیز در سراسر علوم اجتماعی چنیناند.
در علم تاریخ اهمیت فرضیهها به آسانی نشان داده میشود. بسیاری از تاریخدانان درپی بازنمود رویدادهای گذشتهاند تا آنها را گزارش کنند و نیز بتوانند به وسیله رویدادهای ثبتشده دیگر تأییدشان کنند. برای برخی اینکار بخاطر بعضی هدف یا الگوی گستردهتر، دینی یا طبیعتگرایانه، در بازنمود سرتاسری تاریخ مضبوط است. برای آنان که اینگونه طرحها از عالم هستی را نمیپذیرند، بررسی گذشته برخی قوانین تاریخ را آشکار میکند که بازنمود بعضی پیامدها در گذشته هستند و میتوانند برای پیشبینی بعضی رویدادهای آینده بکار بسته شوند. هردو این گروه به تاریخ بعنوان یک علم نظری میاندیشند؛ برای هردو نقش فرضیه در شاکله اندیشه تاریخدان مرکزیت دارد. گروه سومی نیز هستند که هدف معتدلتری به پیش میگذارند. برای آنها کار تاریخدان شرح وقایع گذشته است، آنگونه که توصیف دقیقی از رویدادهای گذشته را به ترتیب زمانی ارائه نماید. ازآنجاکه، دل نگرانی آنان بجای نظریه درباره راستینهها خود آن راستینهها است، لذا ممکن است چنین به نظرآید که اینان نیازمند فرضیه نیستند.
لیکن، رویدادهای گذشته آنگونه آسان که عبارت باشد از شرح رویدادها به ترتیب زمانی، آنطور که این دیدگاه میخواهد باور داشته باشد، نیست. در واقع، گذشته خود برای اینگونه وصف عریان در دسترس نیست. آنچه در اختیارداریم بایگانیهای باقیمانده حکومتی، اشعار حماسی، مکتوبات تاریخدانان پیشین، راستینههای دست آمده از کاوشهای باستانشناسی و مانند آنها است. از گوناگونیهای اینچنین گسترده است که باید تاریخدانان سرشت وقایع گذشته را که میخواهند وصف کنند استنباط نمایند. آنها این کار را بدون بعضی فرضیه نمیتوانند انجام دهند. همه فرضیهها عام نیستند، بعض فرضیهها خاص هستند و تاریخدانان با این فرضیههای خاص درپی آنند تا دادههای در دسترس را به شواهد برای بازنمود رویدادهای مورد پرسش تبدیل نمایند.
تاریخدانان کارآگاهانی در مقیاس بزرگ هستند. روشهای آنان یکسان است و مشکلات آنان نیز، شواهد اندک هستند و بسیاری از آنها در جنگها و بلاهای طبیعی از بین رفتهاند. مدارک دروغ و گمراهکننده کارآگاه را از صحنه بیرون میبرد و به گونه مشابه بسیاری از "سوابق ثبتی" که بگونه غلط انداز از گذشته باقیاند نیز چنیناند، گرچه ممکن است بدون قصد هم باشند مانند نوشتههای نقد ناشده تاریخی پیشین. روش علمی باید بوسیله کارآگاهان خوب و نیز تاریخدانان خوب بکار گرفته شود و حتی آن تاریخدانان که خود را به وصف صرف وقایع گذشته محدود کردهاند باید از بعض فرضیه کار خود را آغاز کنند. آنها در واقع خود نظریهپرداز هستند.
زیستشناسان در موقعیت مناسبتر هستند. راستینههای که با آنها سروکار دارند برای نگاه دقیق حاضر و در دسترساند. برای توصیف گیاهان و جانوران یک منطقه آنان، آنگونه که تاریخدانان هستند، مجبور به استخراج استنتاجهای پرزحمت نیستند، زیرا میتوانند دادهها را مستقیماً دریابند. توصیف آنها از روی اتفاق یا تصادف نیست و درواقع بسیار نیز نظاممند هست. آنها صرفاً وصف گیاهان و جانوران را نمیکنند، بلکه آنان را طبقهبندی میکنند. این طبقهبندی و وصف درواقع و در منتهی روندی یکسان هستند. وصف یک حیوان بعنوان موجودی که گوشت میخورد طبقهبندی آن بعنوان یک گوشتخوار است، طبقهبندی آن بعنوان خزنده همان وصف آن بعنوان موجودی که میخزد است. وصف هر شی به این عنوان که دارای یک ویژگی خاص است، طبقهبندی آن بعنوان عضوی از طبقه چیزهایی است که دارای آن ویژگی هستند.
علوم توصیفی صرفاً یک تقسیم منفرد اشیا درگروهها نیستند، بلکه زیرتقسیم بیشتر هریک از گروهها به زیرگروهها و زیرطبقهها است. طبقهبندی همچنین ابزار ما برای جواب گویی در بازی "بیست سؤالی" نیز هست– و البته یک ابزار همگانی است، زیرا پاسخی به یک نیاز همگانی است. بشر آغازین نیازمند به دستهبندی و مجزاکردن خوردنیها از سمیها، صدمه زنندهها از غیر صدمه زنندهها و مانند آنها بود. همه ما تمایزات را استخراج میکنیم و این کار را با توجه به موضوعی که عمده توجه ما بر آن است با دقت بیشتر انجام میدهیم. یک باغبان گل دقت بسیار ظریف برای طبقهبندی گلها به خرج میدهد و درعینحال ممکن است همه محصولات غله یک کشاورز را صرفاً "محصول" تلقی کند. یک کشاورز ترهبار که با بیشترین دقت آنها را طبقهبندی میکند، درعینحال گلهایی که هیچ بهره برای او ندارند را صرفاً بعنوان علف هرز تلقی مینماید.
دو انگیزه اساسی ما را به طرف طبقهبندی چیزها میبرد. یکی طبقهبندی نظری و دیگری طبقهبندی کاربردی است. در هر کتابخانه با چندین هزار مجلد، اگر کتابها مطابق بعض سیستم طبقهبندی در قفسهها جای نگرفته باشند قابل جستن نخواهند بود. با هرچه بیشتر از چیزها که سروکار داشته باشیم بیشتر نیز به طبقهبندی آنها نیازمندیم. در موزهها، کتابخانهها و فروشگاههای بزرگ غرفهای این نیازمندی در عمل آشکار است.
هدف طبقهبندی نظری کمتر آشکار است. شِماهای (طرحوارههای) مختلف طبقهبندی نه درست (مقدار ارزش راست، صادق) و نه نادرست (مقدار ارزش دروغ، کاذب) هستند. چیزها میتوانند به روشهای متفاوت از نقطه نظرهای متفاوت وصف گردند. یک سامانه طبقهبندی اخذ شده به قصد یا طرف توجه طبقهبند بستگی دارد. یک کتابدار کتابها را مطابق موضوع محتوایی آنها طبقهبندی میکند، یک صحاف مطابق جنس کاغذ و نحوه اتصال آنها؛ یک کتاب-گردآور مطابق تاریخ نشر و شاید کمیابی آنها؛ یک حمل کننده مطابق وزن و اندازه آنها— و نیز شماهای دیگر طبقهبندی که هستند و میتوانند باشند.
چه بهرهمندی خاص برای دانشمندان است که باعث میشود آنها یک طرحواره طبقهبندی را به طرحواره دیگر ترجیح دهند؟ دانشمندان در جستجوی دانش هستند و نه صرفاً این یا آن راستینه خاص، بلکه آن قوانین عام که راستینهها با آنها مطابقت میکنند و نیز روابط علی متقابل در آنها. از دیدگاه علمی یک طرحواره طبقهبندی تا آن اندازه از دیگری بهتر است که در ارائه قوانین علمی بارورتر و در پیکربندی فرضیه بازنمودی سودمندتر باشد.
انگیزه نظری، یا علمی برای طبقهبندی چیزها تمایل به افزودن دانشمان از آنهاست، بینش یافتن به اندرون ویژگیها، شباهتها، تفاوتها و روابط میان آنها. طبقهبندی با هدف تنگ کاربردی— مانند، خطرناک و بیخطر یا پرنده و شناگر— فهم را چندان پیش نمیبرد. مار زنگولهدار و خوک وحشی در یک طبقه، مار آبی و خوک اهلی در دیگری و خفاش و پرندگان در یک طبقه خواهند بود، همینطور نهنگها و ماهیها در طبقه دیگری جای خواهند گرفت. لیکن مار و خوک وحشی بسیار متفاوتند و حال آنکه نهنگها و خفاشها بسیار شبیه یکدیگرند. خونگرم بودن یا نبودن، نوزاد بدنیا آوردن و تخمگذار بود ویژگیهای بسیار مهمتر از خطرناک بودن هستند تا مبنای یک سیستم طبقه بندی قرار گیرند.
یک ویژگی وقتی یک ویژگی بایسته است که گویای وجود ویژگیهای دیگر باشد. وقتی یک ویژگی بطور علّی متصل به ویژگیهای بسیاری دیگر باشد میتواند در خدمت به قالب درآوردن تعداد بیشتر قوانین علی و فرضیههای بازنمودی عامتر نیز باشد. آن شمای طبقهبندی شایستهترین طبقهبندی است که بر پایه بایستهترین ویژگی چیزهایی باشد که طبقهبندی میشوند. نمیتوان از قبل دانست که اینها کداماند، زیرا از قبل نمیتوان آن پیوندهای علّی که درپی فراگیریشان هستیم را دانست. لذا دانشمندان بگونه برانگاشتنی [hypothetically / فرضیهانگار] طبقهبندی میکنند. شماهای متفاوت طبقهبندی، براین اساس که میتوانند بعداً بهبود یابند یا رد شوند، آزمون میگردند. بررسیهای بعدی ممکن است ویژگیهای دیگری را آشکار کند که مستلزم تعداد بیشتری قانون علی و فرضیههای بازنمودی باشند و آنوقت ما در شمای طبقهبندی خود تجدید نظر میکنیم تا مبنای مقولههای خود را بر آن نهیم.
این درست است که در مراحل ابتدایی و هنوز ناپیشرفته یک علم، طبقهبندی بیشتر مهم مینماید، لیکن این اهمیت در جریان پیشرفت آن نقصان نمییابد. آرایهبندی در زیست شناسی / taxonomy بگونه موجه و مهم هنوز یک شاخه پیشرونده در زیست شناسی است که درآن سیستمهای پیشتر طبقهبندی شده به نفع دیگر سیستمها که نشانداده بیشتر پربارند منسوخ شدهاند. برخ ابزار— مثل جدول تناوبی عناصر— هنوز برای شیمیدانان ارزشمند باقی ماندهاند.
فرضیهها در تاریخ بواسطه اینگونه ملاحظات زیستشناسانه برجستهاند. تاریخدان نیز متمرکز به آنهایی میگردد که درمییابد در فهم ما از رویدادهای گذشته دارای بیشترین اهمیت است. زندگی بسیار کوتاهتر از آن است که به شرح تمام جزئیات رویدادهای گذشته اجازه دهد، بنابراین هر وصفی به وسیله یک تاریخدان میباید گزینشی باشد و فقط بعض جنبهها را ثبت نماید. چگونه میتوان این گزینش را انجام داد؟ مطمئناً تاریخدانان میخواهند بر آنچه مهم است متمرکز شوند و از آنچه ناچیز است در گذرند. تاریخدانان مانند زیستشناسان و دیگر دانشمندان علوم به آن جنبه از رویدادها بعنوان مهم توجه مینمایند که قدم به سمت گستردهترین پیکربندی قوانین علی و فرضیههای بازنمودی بردارد — و البته همیشه مشروط به بازخوانی در پرتو پژوهشهای جدید. تاریخدانان اولیه تاکید بر جنبههای سیاسی و نظامی رویدادها داشتند و از آن ویژگیهایی که ما اکنون میاندیشیم مهم هستند صرف نظر میکردند. توجه به ویژهگیهای اقتصادی و اجتماعی تغییرات فوقالعاده در کار و محصول تاریخدانان به بار آورد؛ امروز ما پا فراتر از جنبههای اقتصادی و اجتماعی میگذاریم و در ویژگیهای فرهنگی و دیگر ویژگیها حضور مییابیم که امروزه روز به این تصوریم که در رابطه علّی به بیشترین تعداد با بقیه هستند. بنابراین تصمیم بر تمرکز در یک مجموعه بجای دیگری متضمن بعض فرضیه در باره مشخصههای به واقع مهم است. بعضی از چنین فرضیههایی، قبل از آنکه تاریخدانان بتوانند حتی آغاز به هرگونه وصف از گذشته نمایند، ضروری است. این ویژگی برانگاشتنی [hypothetical] طبقهبندی و وصف است که موجب میشود ما به فرضیه بعنوان روش به-تمامی-فراگیر پژوهش علمی توجه نماییم.
در هر یک از قطعات متنی زیر؛
آ. چه دادههایی
بازنمود شده است؟
ب. چه فرضیههایی برای بازنمود آنها در میان گذاشته شده است؟
ج. فرضیهها را بر حسب معیارهای ارائهشده در قسمت ۳ ارزیابی نمایید.
۱- در هجوم انبوه ادعاهای ضدونقیض یک مدل انقلابی از جهان به مثابه یک توپ فوتبال – البته کمی کمباد – در اکتبر 2003 روی میز اخترشناس قرار گرفت.
دکتر جفری ویکس/Jeffrey Weeks و همکارانش از کانتون نیوجرسی بر مبنای تحلیل نقشههای مهبانگ پیشنهاد کردند که جهان گونهای از سرسرای دوازده طرفه از آینههاست، که در آن توهم بینهایت با دیدن چندین نسخه از یک ستاره یکسان ایجاد شده است.
دکتر ویکس گفت اگر مدل او صحیح باشد گونهای از تئوری مهبانگ که میگوید جهان قابل دیدن به وسیله ما فقط یک حبات در میان دیگر حبابها در یک قلمرو با وسعت بسیار زیاد است رد میگردد. "این بدان معنی است که میتوانیم هم اکنون تقریبا تمام جهان را ببینیم" این را دکتر ویک گفت.
دیگر اخترشناسان به رهبری دکتر دیوید اسپرگل/David Spergel از پرینستون گفتند که تحلیل آنها از دادههای مشابه، جهان توپ-فوتبالی را رد میکند. دو گروه از دانشمندان که از قرار این اواخر در ارتباط زیاد هم بودند در وضعیت عدم توافق در مورد رد کردن جهان به مثابه توپ فوتبال بودند. اما همه موافق بودند آن چه در بار این بحث، که در واقع بهزودی گشوده خواهد شد، شگفتانگیز است، همانا تاکید بر توان دادههای مدرن به حل مسائلی است که روزگاری تقریباً متافیزیکی ملاحظه میشدند.
دکتر ویکس در نشریه علمی نیچر نوشت: "از عهد باستان پیشینیان ما در این حیرت بودند که آیا جهان ما محدود است یا نامحدود. اکنون پس از دو هزاره اندیشه، دادههای مشاهدهای شاید این پرسش باستان را به سرانجام رسانند."
دکتر ویکس و همکارانش پیشنهاد میکردند که جهان 12 رویه، یعنی یک دوازدهوجهی است. وی بحث میکرد که امواج ظاهرشده بر نقشه جهان، وقتی که هنوز خیلی جوان بود، نشان میدهد اگر شما بهاندازه کافی به فاصله دور حرکت کنید سرانجام خود را در جایی که از آن شروع کرده بودید خواهید یافت، شبیه مکاننمای/cursor صفحه رایانه که در منتهیالیه سمت چپ ناپدید و در منتهیالیه سمت راست ظاهر میگردد. بنابراین وقتی پرتوافکنهای کیهانی به لبههای جهان برمیخورند حلقههای یکسان در جهت مخالف آسمان – شش جفت به 35 درجه ضخامت در حالت دوازدهوجهی دکتر ویکس ایجاد میکنند.
دکتر ماکس تگمارک/Max Tegmark از دانشگاه پنسیلوانیا گفت: «خوبی اینها در این است که آزمونپذیرند. اینها درستاند یا بربادرفته. دادهها در واقع هماکنون حاضرند؛ فقط موضوعی است که باید از آنها بیرون آورد. ما باید این حلقهها را دیده بودیم.» تاکنون چنین حلقههایی نشان داده نشدهاند. دکتر تگمارک پرسید «فضا بیکران است یا نه؟ این همان است که جوردانو برونو /Giordano Bruno را در معرض سوزانده شدن قرار داد. » —Reported in Nature, 9 October 2003
۲- توجه به خوشهبندی/clustering جمعیتی— گروههای مردم که چیزهای یکسان میخرند، تفریحات خود را از منابع یکسان دریافت میکنند، الگوهای رأی دادن یکسان نشان میدهند و عموماً به روشهای کاملاً یکسان رفتار میکنند— رو به افزایش است. مایکل جی. وایس/Michael J. Weiss تعداد 62 خوشه از اینها را متمایز کرده و آنها را "گونههای متفاوت سبک زندگی" نام نهاده است. وی همچنین از بعضی آنان نام میبرد و بعضی ویژگیهای آنها را برجسته میکند.
برای مثال در خوشه شهر و لباس، تکیولا/tequila (نوعی نوشیدنی مکزیکی) بسیار محبوبتر از بقیه است و دو برابر بیشتر از بقیه مجموعه تلویزیونی "دنیای دیگر/Another World" را تماشا میکنند. خوشه محلههای نظامی مردم بهاحتمال زیاد چهار برابر بیشتر از بقیه مردم آمریکا نمایش تلویزیونی "نسخه چاپی/Hard Copy" را تماشا میکند. در میان جوانان طبقه متوسط حومه شهری به طور غیرمعمولی تجدید مبلمان، اسکی تپهای و گربه محبوب است، حال آنکه شطرنج و قطارهای تراکتوری به طور غیرمعمول نامحبوب است.
خوشههای سبک زندگی برای کسب و کارهایی که در پی مشتری هستند مفید واقع میشود، همینطور بین نامزدهای انتخاباتی به دنبال رأی و مؤسسات خیریهی در جستجوی اعانهدهنده و مانند آنها. آنچه به نظر پیشپاافتاده میآید میتواند بسیار آشکارکننده باشد. وایس در واشنگتن دی.سی مشاهده کرد که یک خط گسل بین طرفداران پنیر بری/Brie(نوعی پنیر نرم) که متمایل به شغل های اجرائی و قانوننویسی دارند و طرفداران پنیر ولویتا/Kraft Velveeta(نوعی پنیر سفت) که علاقمند بهکار در خدمات اقتصادی هستند وجود دارد. او میپرسد: "چه چیز انگیزه است تا بعضی از ما پنیر بری بخوریم و بعضی دیگر پنیر ولوبیا را ببلعند؟" —Michael J. Weiss, The Clustered World(Boston: Little, Brown, 2000)
۳- آبله میمونی/ Monkey pox یک بیماری ویروسی در رابطه با آبله است لیکن کمتر عفونتزا و کشنده که برای اولین بار در 2003 در امریکا مشاهده گردید.
بیماران در دامنه سنی 4 تا 48 ساله و بین 15 ماه مه و 3 ژوئن مبتلا شده بودند. همه آنها در تماس مستقیم یا نزدیک با سگهای صحرایی/ prairie dog بیمار بودند که بهعنوان حیوانات خانگی در آمده بودند و خود آنها ممکن بود بیماری آبله میمونی را از موشهای بزرگ گامبیایی خریداریشده بهعنوان حیوان خانگی گرفته که از افریقای مرکزی واردشده بودند، جایی که این بیماری از خیلی وقت قبل در آنجا حضور داشت. بیماری در آنجا بهوسیله سنجاب انتقال مییافت اما نام میمونی برای این بیماری به این خاطر بود که اغلب موجب کشته شدن میمون مبتلا میگردید.
۳- چندین بیمار در واگیری آمریکایی آن در دامپزشکیهایی کار میکردند که حیوانات خانگی از جمله سگ صحرایی یا موش گامبیایی میفروختند. مسئولان بهداشتی امیدوارند با شناسایی سریع حیوانات قابل ابتلا به بیماری آبله میمونی آنها را قبل از همهگیر شدن بیماری در امریکا جمعآوری نمایند. —Reported in the The New York Times, 9 June 2003
۴- یک بررسی کوچک از بیماران قلبی برای آزمون یک فرضیه آنقدر غیر محتمل که پژوهشگر اصلی آن میگوید دارای شانس یک در 10,000 برای موفقیت بود نشان داد درمان با یک داروی آزمایشی آنچه که میتواند حاصل سالها پلاک در عروق قلبی باشد را معکوس نماید.
چهل و هفت بیمار حمله قلبی بهتصادف در معرض افشره مادهای که تقلید لیپوپروتئین چگال بالا را میکرد( HDL-مادهای که کلسترول را از رگهای میزداید) قرار گرفتند و نیز بخشی از آنها بهعنوان کنترل در معرض محلول نمک غیرفعال. بعد از 5 هفته در معرض بودن، آنها که داروی آزمایشی را دریافت میکردند تا 4.2 درصد کاهش در حجم پلاکها در عروق قلبی داشتند، حال آنها که در معرض محلول نمکی بودند اگر چیزی هم بود، افزایش جزئی پلاکها بود. دکتر استیون نیسن/Steven Nissen متخصص قلب از درمانگاه کلیولند که بررسی را هدایت میکرد گفت: "تاکنون الگو برای پیشگیری از بیماریهای قلبی کاهش کلسترول بد (LDL) بود. اگر شما بهاندازه کافی دریافت کلسترول بد را پائین نگهدارید پلاکها در دیواره رگها ساخته نمیشوند. این تجربه همچنین میگوید شما میتوانید بیماری را در دیواره رگها از بین ببرید." —Reported in the Journal of the American Medical Association, 5 November 2003
۵- نوزادان پسر به طور میانگین در کل 100 گرم سنگین تر از نوزادان دختر هستند، اما تا همین اواخر توضیح داده نشده بود که چرا چنین است. پژوهشگران مطمئن نبودند که توضیح افزایش وزن به این علت است که مادران باردار پسر انرژی بیشتری مصرف میکنند یا (وقتی جنین نر است) مادرها انرژی را با کارایی بیشتر بکار میبرند.
دکتر رولا تمیمی/Rulla M. Tamimi از مدرسه بهداشت عمومی هاروارد فکر میکند که این عدم اطمینان را با اندازهگیری ورودی کالری حل کرده است. از 244 زن در بوستون خواسته شد تا ورودی رژیم غذایی خود را در سه ماهه دوم حاملگی با جزئیات ثبت نمایند. دادههای جمعآوری شده بعداً با نتیجه تولد همبسته گردیدند. دکتر تمیمی دریافت مادران باردار پسر 10 درصد بیشتر کالری (کربوهیدرات، چربی یا پروتئین) از زنان باردار دختر مصرف میکنند. مصرف و نه کارآمدی مصرف موجد تفاوت است.
اما چه شرحی برای تفاوت در ورودی است؟ دکتر تمیمی بر این است که محرک آن ممکن است بهوسیله بعضی سیگنال/نشانک از تستسترون صادره توسط جنین نر باشد. —Reported in the British Medical Journal, June 2003
۶- انسان، بوزینه و دلفین اجتماعیترین حیوانات بامغزهای بزرگ هستند؛ آنها نشان دادهاند که با تشخیص خودشان در آینه نسبت به خود آگاهی دارند. بسیاری از حیوانات توجه کمی به تصویر خود در آینه میکنند. فیلها در داشتن مغز بزرگ و انتقال احساس مانند انسان هستند، اما آنها اجداد مشترک بالنسبه جدید مانند دلفینها با انسان ندارند. آیا امکان دارد آنها تصویر خود را تشخیص دهند.
بله، ممکن است. فیلها در باغوحش شهر نیویورک با یک آینه بسیار بزرگ مواجه شدند و شروع به وارسی خود با خرطومهایشان کردند. یکی از فیلها (فقط یکی) بالاترین سطح به شناسایی خود را موسوم به "آزمون نشانه/mark test" به انجام رساند. محققان یک حرف X بالا یک چشم هر فیل قرار داده بودند. وقتی این فیل به آینه رسید 12 بار در مدت 90 ثانیه این علامت را با خرطوم خود لمس کرد— این تائید آن بود که وی باور دارد آنچه را در آینه میبیند خود وی است. —Reported by Diana Reiss, of the Wildlife Conservation Society and Columbia University, in Proceedings of the National Academy of Sciences, November 7, 2006
۷- جایزه نوبل شیمی در سال 2003 مشترک با دکتر پیتر آگره/Peter Agre بود که از بخت خوب بدون حساب پیش با یک پروتئین جدید روبرو شده بود.
هنگامی که وی مشغول بررسی پروتئین خاصی که در خون یافت میشود بود پروتئین دیگری را یافت که نمونه وی را ناخالص کرده بود. در کوشش برای گسترش یک پادتن که به پروتئین مورد بررسی بچسبد، دکتر آگره دریافت که پادتن بهجای آن به پروتئین آلودهکننده میچسبد— و سپس معلوم شد که این از فراوانترین پروتئینها در نمونههای خون است، که البته کسی قبلاً آن را شناسایی نکرده بود.
اما این پروتئین چه کار میکند؟ وی به دنبال پروتئینهای مشابه در ریشه گیاهان گشت و بعضی آنها را یافت که کارکرد آنها هنوز معلوم نشده بود. دکتر آگره گفت وضعیت "عجیب تر و عجیبتر" میشد. سرانجام وی سعی بر انجام آزمونی کرد که نشان دهد آیا این پروتئینها میتوانند یک کانال آب باشند. اینکه اینچنین کانالهایی باید باشند خیلی وقت پیش مطرح شده بود— اما به نظر میرسید ریزش/diffusion {وقتی مادهای فشرده در محیط کمتر فشرده قرار بگیرد، مانند یک قطره رنگ در آب}
بازنمود حرکت آب است و چنین کانالهایی قبلاً هرگز کشف نشده بود.
برای آزمون فرضیه کانال آب، دکتر آگره ژن تولیدکننده این پروتئین مرموز را به تخمهای قورباغه اضافه کرد. تخمهای دستکاری شده در آب تازه قرار داده شدند، تخمها بهسرعت ورمکرده و ترکیدند، این یعنی تأیید قوی این نظریه. دکتر آگره گفت تخمها مانند ذرت بوداده ترکیدند. پروتئین تازه کشف شد موسوم به "آکوآپورین/aquaporins" دارای یک کانال آب کمی وسیعتر از مولکول آب است و این اواخر در کلیه انسان نیز یافته شد، جایی که آب از ادرار جذب و بازیافت میشود.
۸- آغازین قرن هجدهم ادموند هالی[اخترشناس انگلیسی] پرسید: "چرا آسمان در شب تاریک است؟" پاسخ گفتن به این پرسش به ظاهر ساده آسان نیست، چرا که اگر کیهان حتی سادهترین ساختار قابل تصور خود در بزرگترین مقیاس ممکن را نیز داشت آنگاه بازهم تابشهای پسزمینهای آسمان شدید بود. یک جهان نامتناهی ایستا را تصور کنید— یعنی جهانی با اندازه بینهایت که در آن ستارهها و کهکشانها نسبت به هم ساکن هستند. یک خط دید در هر جهت دلخواه از سطح یک ستاره خواهد گذشت و در این صورت آسمان، ساختهشده از صفحات گرد ستارهای روی هم انباشته به نظر میرسید. درخشش ظاهری سطح یک ستاره نابسته به دوری نزدیکی آن است و بنابراین همه آسمان میباید بهاندازه سطح یک ستاره میانگین درخشان باشد. ازآنجاکه خورشید یک ستاره [بهاندازه] میانگین است، تمام آسمان روز و شب باید بهاندازه سطح خورشید درخشان میبود. یک واقعیت که نه چندان دیر بهعنوان پارادوکس البر(بعد از اخترشناس آلمانی قرن هجدهمی هاترنج اولبر/Heinrich Olbers) شناخته شد. این پارادوکس نه تنها در مورد نور ستارگان است بلکه در باره همه قلمروهای دیگر طیف الکترومغناطیس است. این نشان از آن دارد که در مدل جهان بیانتهای ایستا، چیزی اساسی خطاست، لیکن چیزی که مشخص نیست. —Adrian Webster, “The Cosmic Radiation Background,” Scientific American, August 1974
۹- محققان سوئدی و همکاران آفریقای جنوبی آنها دریافتند سوسکهای سرگین غلطان فعال در طول روز الگوهای قطبش/polarity را در نور خورشید تشخیص داده و بهوسیله آن راه خود را به خارج از انبوه زیاد از سرگینهای فیل مییابند. متعاقباً دکتر ماری داکه/ Marie Dacke از دانشگاه لوند/Lund متوجه شد گونهای از سوسکها در شبهای مهتابی تا دیروقت بکار مشغولاند(سرگین غلطانی). آیا این سوسکها به قطبی شدگی نور ماه تکیه میکردند.
پژوهشگران فیلترهای قطبیسازی را برای انتقال پرتوهای ماه بکار گرفتند و نتیجه آنکه سوسک آفریقایی/Scarabaeus zambesianus برای جبران انحراف جهت خود را تغییر دادند. وقتی قطبیسازی مهتاب زیر فیلترهای بهاندازه 90 درجه تغییر داده شد، دریافتند که سوسکهای زیر فیلتر نیز با تقریب بسیار کم جهت خود را 90 درجه تغییر دادند. دکتر داکه در گزارش خود در ژورنال نیچر/Nature سوم ژوئن 2013 نوشت "این یک اثبات است بر اینکه هر حیوانی میتواند برای جهتیابی از مهتاب قطبی شده استفاده نماید.
۱۰- برای قرنها (از 1500 در اسکاندیناوی) مردم سعی بر فهم افزایش موجوار و ریزش جمعیت موشهای لمینگ (از جوندگان قطبی) داشتند؛ روندی آنچنان سریع، تکراری و منظم که الهامبخش یک اسطوره پایدار گردیده بود: وقتی جمعیت لمینگها خیلی افزایش مییابد آنها دست به خودکشی دست جمعی میزنند و خود را از بلندای صخرهها به امواج خروشان دریا میسپارند.
دانشمندان از دههها پیش آن را رد میکردند، اما هرگز درباره آنچه باعث این رشد و سقوط چرخهای میگردد مطمئن نبودند— و این راز داغ مورد بحث در بومشناسی بود. «چند دوجین فرضیه در جریان بود،» دکتر الیور گیلگ/Oliver Gilg یک بومشناس در دانشگاه هلسینکی در فنلاند گفت، «دانشمندان در فرضیههای خود حول کشتن و کشتهشدن توسط یک دیگر بسیار نزدیک بودند.» دکتر گیلگ مؤلف پژوهش اخیراً منتشرشده در مجله علم یک فرضیه واحد را به میان آورد و تیم پژوهشگران وی مدعیاند یک
بازنمود کامل را ارائه کردهاند.
آنها میگویند چرخه جمعیتی ربطی به خود نابودی ندارد و همه آن مربوط به حیوانات درنده است. بعد از 15 سال پژوهش آنان دریافتند که چهار گونه درنده— جغدهای برفی، روباههای قطبی، مرغ دریایی موسوم به دم دراز غوطهزن و راسوی سمور شکل— شرحی بر چرخههای چهار ساله افزایش سریع جمعیت و سپس کاهش آن تا اندازه نابودی لمینگها است. بعد با استفاده از یک مدل صرفاً بر اساس این چهار درنده آنها پی بردند که مدل دقیقاً به گونه عددی بالا و پایین رفتن جمعیت لمینگها را پیشبینی کرد. —Reported in Science, 31 October 2003