ارزیابی استدلالهای همسنجانه (آنالوژیک)
دلیلآوری همسنجانه
درآمد به منطق فصل ۱۲ قسمت ۳
در قسمت قبل به آنچه هیوم از آن به ریشهیِ استدلالهای استقرایی یاد میکند، یعنی همسنجی (آنالوژی) و استدلال همسنجانه (analogic) پرداختیم. در این قسمت شش معیار برای ارزیابی توان استدلالهای همسنجانه ارائه شده است تا افزون برکارزدن آنها نیز کمتر گرقتار «قیاس معالفارق / قیاس ناهمسنج» شویم. در این قسمت نمونههای از استدلالهای آنالوژیک فیلسوفان بزرگ از جمله دیوید هیوم و آرتور شوپنهاور و تحلیل آنها را خواهیم دید.
۳.۱۲ ارزیابی استدلالهای همسنجانه (آنالوژیک)
ناهمسنجی
Disanalogy
در استدلال بگونه همسنجی یک ناهمسنجی یک وجه افتراق است بین حالتهای آمده در مقدمات و حالت آمده در نتیجه.
برخی استدلالهای همسنجی دارای احتمال بسیار بیشتر از بقیه این گونه استدلالها هستند. گرچه هیچ استدلال همسنجی به گونه استنتاجی معتبر نیست، اما بعضی از این استدلالها نتیجهای را بدست میدهند که با احتمال بسیار درست هستند و حالآنکه بعضی دیگر در واقع بسیار ضعیف هستند.
استدلالهای همسنجی با توجه بهاندازه احتمال صحت نتیجههایشان که این خود بر پایه مقدمات به میان آمده در آنها است، به بهتر یا بدتر ارزیابی میشوند.
دو مثال عادی و دم دستی به نشان دادن جنبههایی از استدلال همسنجی کمک میکند که آن را بهتر و بدتر میسازد. فرض کنید یک جفت کفش برای خرید در نظر گرفتهاید، زیرا داشتن کفشهایی مشابه در گذشته برای شما رضایت آور بوده است. همینطور یک سگ از نژاد خاص برای خانه انتخاب کردهاید، زیرا سگهایی از آن نژاد ویژگیهایی که برای شما مهم است را بیشتر نمایان میسازند. برای ارزیابی این دو استدلال نمونه و در واقع همه استدلالهای همسنجی میتوان شش معیار را تمیز داد.
■ معیارهای ارزیابی استدلالهای همسنجی | |
۱. | تعداد فقرههای موجود (Number of entities). اگر تجربه گذشته من با کفشهایی از نوع معین فقط با یک جفت باشد که پوشیدهام و از آن راضی بودهام، آنگاه از پوشیدن یک جفت کفش با ظاهر مشابه آن که انتظار من را برآورده نمیکند، خیلی تعجب نمیکنم، هرچند ناامید خواهم شد. ولی اگر بهطور مرتب مشابه کامل آن کفشها را میخریدهام، آنوقت میتوانم بهطور قابلقبول فرض کنم که جفت بعد هم به همان خوبی قبلیهایی باشد که میپوشیدهام. داشتن چند تجربه از قسم یکسان با فقرهای از آن قسم پشتیبان نتیجه است — یعنی، خرید رضایت آور خواهد بود — بسیار بیشتر از داشتن فقط یک مورد قبلی آن. هر مورد را میتوان بهعنوان یک فقرهِ موجود اضافه در نظر گرفت و لذا تعداد فقرات موجود اولین معیار ارزیابی یک استدلال همسنجی است. بهطورکلی هرچه تعداد فقرههای موجود — یعنی، حالتها در تجربه پیشین ما — بیشتر باشد آنگاه استدلال نیز قویتر خواهد بود. اما یک نسبت ساده بین این تعداد و احتمال پیشامد نتیجه وجود ندارد. داشتن شش تجربه موفق سگ شکاری نژاد زرد با ویژگیهای هوش و خوشخلقی میتواند منجر به این نتیجهگیری شود که تجربه بعدی سگ از آن قسم نیز دارای ویژگیهای هوشی و خوشخلقی خواهد بود. اما نتیجه استدلالهای همسنجی با داشتن شش مورد در مقدمات آن دقیقاً سه برابر احتمال داشتن دو مورد در مقدمات آن نیست. افزایش تعداد فقرات موجود مهم است، ولی فاکتورهای دیگری نیز دخیل هستند. |
۲. | گوناگونی موردها در مقدمات (Variety of the instances in the premises). اگر خریدهای قبلی من از آن کفشهای خوب از یک فروشگاه بزرگ و نیز از یک مغازه مخصوص کفش باشند و نیز یکی را از تبریز و یکی را از اصفهان خریده باشم و نیز یکی از این خریدها پستی و دیگری خرید مستقیم است آنگاه ممکن است مطمئن شوم این خود کفشها هستند که باعث رضایت من شدهاند و نه فروشنده آنها. اگر موردهای قبلی سگهای شکاری نژاد زرد از جنس ماده وهم نر و نیز یکی را کمسال از یک پرورشدهنده سگ و دیگری را بزرگسال از یک انجمن محلی گرفته باشم آنگاه ممکن است مطمئن شوم این نژاد آنهاست که باعث رضایت من از قبلیها بوده – و نه جنسیت یا سن یا محل تهیه آنها. بهطور شهودی این معیار را اینگونه میفهمیم: هرچه نا شباهتی در موردهای (نمونههای) صرفاً آمده در مقدماتِ استدلال همسنجی بیشتر باشد، آنگاه استدلال نیز قویتر خواهد بود. |
۳. | تعداد جهات شبیه (Number of similar respects). در میان موردهای مقدمات ممکن است شباهتهای گوناگون موجود باشد. شاید کفشها از یک مدل بودند، یک قیمت داشتند و از یک نوع چرم ساختهشده بودند. شاید سگها از یک نژاد بودند، از یک پرورشدهنده و همسن بودند، و مانند آنها. همه جهاتی که در آنها موردهای حاضر در مقدمات شبیه هم هستند و نیز با مورد حاضر در نتیجه شبیه هستند، احتمال داشتن ویژگی منظور استدلال در مورد حاضر در نتیجه — یعنی، داشتن رضایت در حالت کفشهای جدید و نیز خلقوخوی خوب در حالت سگ جدید — را بیشتر میکند. این معیار نیز ریشه در عقل سلیم دارد: هرچه بیشتر تعداد جهاتی که در آن جهات فقرهِ موجود در نتیجه شبیه فقرات موجود در مقدمات باشد، آنگاه احتمال بیشتر نیز برای نتیجه خواهد بود. و البته تأکید دوباره که نسبت عددی ساده بین نتیجه و تعداد جهات مشابه مشخصشده وجود ندارد. |
۴. | مربوط بودن (Relevance). به همان اندازه که تعداد جهات مشترک مهم است، نوع جهاتی که در آن موردهای مقدمات مانند مورد نتیجه هستند نیز مهم است. اینکه کفش جدید را مانند قبلی در سهشنبه خریدهام شباهتی است که ربطی به رضایتمندی آنها ندارد. اما اگر کفش جدید مانند همه قبلیها از یک سازنده باشند، آنوقت این البته بهحساب آمدنی است. جهات وقتی به استدلال قوت میدهند که به هم ربط داشته باشند (از جمله مدل کفش، قیمت و مواد مصرفی که این گونهاند) — نیز یک عامل منفرد اما مرتبط بیشتر از انبوهی از شباهتهای بیربط در استدلال دخیل است. گاهی وقتها درباره اینکه کدام ویژگی یا ویژگیها واقعاً به تثبیت مانستگی (liklehood) نتیجه ربط دارند عدم توافق وجود دارد، اما خود معنی ربط محل مناقشه نیست. یک ویژگی به ویژگی دیگر ربط دارد که پیوند با آن داشته باشد، یعنی وقتی نوعی از رابطه علی بین آنها باشد. اینگونه است که تشخیص پیوندهای علی از یک نوع یا نوعی دیگر در استدلال همسنجی حیاتی هستند و به همین دلیل است که در محاکمات دادگاهی تثبیت چنین پیوندهایی در تعیین قابلپذیرش بودن شواهد، یعنی مرتربط بودن یا نبودن آنها، حیاتی است. استدلالهای همسنجی بر اساس آنکه آیا سیر آنها از علت به معلول یا از معلول به علت است نیز میتوانند محتمل باشند. حتی آنها میتوانند وقتی ویژگیهای حاضر در مقدمات نه علت و نه معلول ویژگی حاضر در نتیجه باشند نیز محتمل باشند، البته بهشرط آنکه همه آنها معلول یک علت باشند. وقتی یک پزشک متوجه یک علامت خاص در یک بیمار میشود ممکن است وجود علامت دیگری را هم در بیمار بهطور دقیق پیشبینی کند و این نه به خاطر این است که یکی از علائم علت دیگری است، بلکه از آن جهت که هر دو باهم معلول یک اختلال هستند. رنگ محصول یک سازنده اغلب به کارکرد محصول بیربط است، ولی وقتی رنگ محصول خیلی غیرمعمول باشد و در اقلام موجود در مقدمات و نتیجه یکسان باشد، میتواند در تثبیت یک استدلال مربوط تلقی شود. خود رنگ ممکن است هیچ دخالت در کارکرد محصول نداشته باشد. اما اگر دانسته باشد که این رنگ مشخصه فرایند ساخت یک سازنده خاص است آنگاه میتواند به خدمت استدلال درآید . روابط علی که جنبه کلیدی در ارزیابی استدلالهای همسنجی دارند را فقط میتوان بهطور تجربی، با مشاهده و آزمایش، کشف کرد. نظریه کلی
در باره پژوهشهای تجربی مرکز توجه استدلالهای استقرایی هستند و ما آنها را به تفصیل در فصلهایی که خواهند آمد بحث خواهیم کرد. |
۵. | ناهمسنجی (Disanalogy). یک ناهمسنجی یک وجه افتراق است، یک جهت است که در آن، حالت مورد استدلال ما در نتیجه خود متفاوت از حالتهایی است که استدلال بر آنها بناشده است. برگردیم به مثال کفشها: اگر کفشی را که میخواهم بخرم به نظر شبیه آن کفشهایی است که پیشتر داشتهام، اما در واقع بسیار ارزانتر است و بوسیله شرکت دیگری تولیدشده است، آنگاه این ناهمگونیها دلیلی به ما میدهد تا در رضایتی که از آنها حاصل خواهد شد شک نماییم. آنچه که پیشتر درباره ربط گفتیم اینجا نیز مهم است. وقتی وجوه افتراق تشخیص دادهشده مربوط هستند، آنگاه این ناهمگونیها استدلالهای همسنجی را تحلیل میبرند. سرمایهگذاران اغلب سهام ارائهشده یک شرکت سرمایهگذاری را بر مبنای "سابقه ثبتی" موفقیتآمیز بودن آن میخرند، به این دلیل که خریدهای قبل منجر به افزایش ارزش سرمایه شده است. اما اگر فهمیده شود که مدیر مالی قبلی که سود از آن حاصلشده است تعویض شده است، آنگاه ما با یک ناهمسنجی مواجه هستیم که بهطور قابلملاحظه توانمندی استدلال همسنجی را میکاهد. ناهمسنجی استدلال همسنجی را ضعیف میکند. به همین خاطر از آنها معمولاً برای حمله به یک استدلال همسنجی استفاده میشود. یعنی، بهعنوان نقدهایی که بتوانند نشاندهند مورد نتیجه از جنبههای مهم از موردهای قبلی متفاوت است و بنابراین آنچه در مورد آنها صدق میکند بهاحتمال در مورد نتیجه صدق نکند. در محاکمات دادگاهی، که کاربرد همسنجی رایج است، بعضی مورد (یا موارد) قبلی بهطور معمول به محکمه بهعنوان مقدمه برای تصمیمگیری یک مورد در دست ارائه میشود. این استدلال همسنجی است. طرف مقابل در پی آن خواهد بود تا بین حالت در دست و حالات قبلی وجه یا وجوه افتراقی را متمایز کند، یعنی در پی آن است تا نشان دهد چون بین امور واقع در حالت در دست و امور واقع در حالات قبلی بعضی اختلاف اصلی وجود دارد بنابراین آنها نمیتوانند بهعنوان مقدمات درخور برای حالت در دست بکار روند. اگر این تفاوتها زیاد باشد و اگر در واقع این ناهمسنجی اساسی باشد آنگاه ممکن است استدلال ارائهشده را ناکار کند. ازآنجاکه ناهمگونیها یک سلاح اصلی ضد استدلال همسنجی است بنابراین هرچه که بتواند هر ناهمسنجی بالقوهای را دفع کند استدلال را قوت خواهد داد. همانطور که قبلاً در دومین معیار دیدیم، این میتواند توضیحی باشد که چرا تنوع میان موردهای موجود در مقدمات به قوت یک استدلال میافزاید. هرچه تنوع موردهای مقدمات نسبت به هم بیشتر باشد کمتر محتمل است که حریف بتواند به یک ناهمسنجی بین همه آنها و نتیجه که استدلال را ضعیف خواهد نمود توسل جوید. برای نمایاندن بهتر فرض کنیم که: پروین آسمانی بهعنوان دانشجوی سال اول در یک دانشگاه ثبتنام کرده است. ده نفر دیگر از همان دبیرستان که او فارغالتحصیل شده نیز به این دانشگاه آمده و با موفقیت دوره دانشگاه را به پایان رساندهاند. میتوان بهطور همسنجی بگوییم که با توجه به دبیرستانی که او از آن آمده است خیلی محتمل است که او نیز موفق شود. ولی اگر آن ده دانشجوی قبلی که از همان دبیرستان او آمدهاند در جهتی که تأثیر گرفته از دبیرستان است شبیه باشند ولی پروین در این جهت از آنها متفاوت باشد، آنگاه این ناهمسنجی استدلال موفقیت پروین را تحلیل میبرد. اما اگر بفهمیم که آن ده نفر موفق پیشین در بسیاری موارد متفاوت از هم هستند. مثلاً در وضعیت اقتصادی، روابط خانوادگی، وابستگیهای مذهبی و مانند آنها — آنگاه این تفاوتها بین آنها اینچنین ناهمگونیهای بالقوهای را دفع خواهد کرد. استدلال برای موفق شدن پروین، همانطور که دیدیم تقویت خواهد شد، اگر بقیه دانش آموزان دبیرستان او که در مقدمات بکار رفتهاند بهطور نزدیک شبیه هم نباشند و بهاندازه قابلملاحظه گوناگونی را نشان دهند. باید توجه کرد تا از گونهای درهمرفتگی اجتناب کرد: آن اصل که میگوید ناهمسنجی استدلال همسنجی را ضعیف میکند در مقابل اصلی است که میگوید تفاوت میان مقدمات اینگونه استدلالها را تقویت میکند. در قبلی تفاوتها میان موردهای مقدمات و نیز مورد نتیجه است؛ در مورد اخیر تفاوت فقط بین موردهای آمده در مقدمات است. یک ناهمسنجی تفاوت بین حالتهایی است که پیشتر آنها را تجربه کردهایم و حالتی که درباره آن نتیجه را استخراج میکنیم. قابلقبول نبودن این نتیجه (که هنگام حضور ناهمسنجی میتوان آن را ابطال منطقی نامید) به خاطر نبودن شباهت بین جریان امور در حالت اصلی و جریان امور در حالات قبلی است. در این حالت گفته میشود همسنجی "در تنگناست" است یا "برقرار نیست" (قیاس معاالفارق است). اما وقتی به نبود شباهت در مقدمات اشاره میکنیم، استدلال را تقویت میکنیم و درواقع میگوییم همسنجی دارای قوت وسیع است، یعنی برای حالتهایی شبیه این و حالتهای دیگر برقرار است، و این از آنجاست که آن جهات که موردهای مقدمات در آن گوناگوناند به آنچه نتیجه بدان وابسته است بیربط هستند. حاصل کلام آنکه: ناهمسنجی (Disanalogy) یک استدلال همسنجی را تحلیل میبرد، ولی نبود شباهت در مقدمات آن را تقویت میکند. و هر دو اینها گرهخورده به مسئله ربط هستند: ناهمسنجی گرایش به آن دارد تا نشان دهد جهات مربوطی وجود دارد که در آن مورد نتیجه متفاوت از آنهایی است که در مقدمات هستند. عدم تجانس بین مقدمات گرایش دارد تا نشان دهد فاکتورهای دیگر، که ممکن است اینگونه انگاشته شوند که بهطور علی به ویژگیهای موردنظر مربوط هستند، درواقع هرگز ربطی به آنها ندارند. توجه کنید که اولین معیار تشخیص دادهشده، یعنی همانکه مربوط به تعداد فقراتِ موجود است و گفته میشود همسنجی بین آنها برقرار است، نیز پیوند به ربط دارد. هرچه تعداد موردهای استناد شده بیشتر باشند احتمالاً تعداد بیشتری مورد عدم تجانس از میان آنها حاصل میشود. بنابراین افزایش تعداد فقراتِ موجود مطلوب است - ولی هرچه تعداد فقراتِ موجود افزایش یابد تأثیر حالت اضافهشده کاهش مییابد زیرا عدم تجانسی که میتواند به وجود آورد بهاحتمال بیشتر توسط موردهای قبلی ایجادشده است — و در این حالت مورد اضافهشده محافظت کم با هیچ را برای نتیجه از تخریب شدن فراهم میکند. |
۶. | گستره ادعای نتیجه (Claim that the conclusion makes). هر استدلال مدعی است که مقدماتش دلایلی را برای پذیرش نتیجه خود ارائه میکند. به آسانی میشود دریافت که هرچه ادعا سنگینتر باشد، سنگینی بیشتری را نیز برای پشتیبانی خود همراه میآورد و این برای هر استدلال همسنجی نیز درست است. کم ادعایی نتیجه نسبت به مقدمات در تعیین شایستگی استدلال بسیار مهم است. اگر ماشین جدید دوست من در ۱۰۰ کیلومتر ۶ لیتر بنزین مصرف میکند، ممکن است نتیجه بگیریم اگر ماشینی از همان مدل و کارخانه بگیریم، میتوانم حداکثر
انتظار ۷ لیتر در ۱۰۰ کیلومتر مصرف بنزین داشته باشم. این یک نتیجه کم ادعا است و بنابراین بسیار نیز محتمل است. اگر ادعای من تندتر باشد — به فرض انتظار ۵/۹ لیتر مصرف در ۱۰۰ کیلومتر را داشته باشم
— آنوقت این البته پشتیبانی کمتر توسط شواهد خواهد داشت. بهطورکلی، هرچه مدعا بیشتر فروتن
باشد، کمتر سنگینی بر دوش مقدمات میگذارد، و آنگاه استدلال قویتر خواهد بود. هرگاه مدعا تند و تیزتر
باشد، سنگینی بیشتر نیز بر دوش مقدمات خواهد بود و استدلال ضعیفتر خواهد شد. یک استدلال همسنجی با کاهش مدعای بناشده بر دوش مقدمات پذیرفته شده خود قویتر میشود. همچنین یک استدلال همسنجی با نگه داشتن مدعا خود بدون تغییر و درعینحال پشتیبانی آن با مقدمات قویتر قوت مییابد. همینگونه وقتی در یک استدلال همسنجی نتیجه تندتر شود و حالآنکه مقدمات بدون تغییر بمانند، یا مدعا ثابت بماند و درعینحال شواهد پشتیبان ضعیفتر شوند آنگاه این استدلال ضعیفتر خواهد شد. |
تمرین
آ- برای هریک از استدلالهای همسنجی زیر شش مقدمه اضافی پیشنهادشده. برای هریک از این مقدمات اضافه تصمیم بگیرید که:
۱- آیا افزودن
آنها استدلال حاصل را بیشتر یا کمتر محتمل میکند.
۲- معیار ارزیابی را که موجب این قضاوت است تعیین نمایید.
۳- وضیح دهید چگونه این معیار به حالت دادهشده بکار زده میشود.
۱- یک سهامدار در بازار سهام طی پنج سال گذشته هر ماه دسامبر ۱۰۰ سهم نفت خریده است. در هر حالت قیمت سهام در هرسال ۱۵ درصد درآمد داشته که ۸ درصد آن هرساله به خریداران سهام پرداختشده است. در این دسامبر وی تصمیم گرفته که ۱۰۰ سهم دیگر از بازار سهام نفت بخرد. وی استدلال میکند که احتمالاً با توجه به این مقدار خرید، درآمد متوازنی را طی سالهای آینده نیز خواهد داشت.
آ. فرض کنید وی سهامش را تاکنون از شرکتهای نفتی شرقی میخریده و برای امسال نیز میخواهد سهام را از شرکتهای نفتی شرقی بخرد.
ب. فرض کنید وی سهام نفت را در هر دسامبر بجای ۵ سال به مدت ۱۵ سال خریده
است.
ج. فرض کنید خریدهای قبلی سهام نفت بجای ۱۵ درصد ۳۰ درصد سالانه بالا رفته
است.
د. فرض کنید خرید سهام نفت وی علاوه بر کمپانی شرقی از کمپانیهای غربی، جنوبی و شمالی
نیز بوده است.
ه. فرض کنید اوپک قرار است جلسات خود را بجای شش ماه یکبار هرماه برگزار کند.
و. فرض کنید وی
دریافته است که حق سهم بازار سهام تنباکو افزایش یافته است.
حل
آ. ۱- احتمال بیشتر ۲- تعداد جهات مشابه ۳- تغییر انجامشده موجب افزایش یک جهت میشود که مورد آن در نتیجه با آنها که در مقدمات هستند یکسان است.
ب. ۱- احتمال بیشتر ۲- تعداد فقراتِ موجود ۳- با این تغییر تعداد فقراتِ موجود در مقدمات بهطور قابلملاحظهای افزایش یافته.
ج. ۱-احتمال بیشتر ۲- مدعای نتیجه ۳- با این تغییر در مقدمات گرچه نتیجه ثابت مانده ولی بهطور نسبی بهاندازه قابلملاحظهای کم ادعاتر شده .
د. ۱- احتمال بیشتر ۲- گوناگونی در میان مقدمات ۳- با این تغییر عدم تشابه میان موردها در مقدمات آشکارا برقرار شده.
ه. ۱- احتمال کمتر ۲- ناهمسنجی ۳- با این تغییر در مقدمات یک تفاوت مهم بین مورد در نتیجه و موردهای در مقدمات پیش آمده.
و. ۱- نه بیشر و نه کمتر ۲- ربط ۳- چندان محتمل نیست که افزایش پرداختی حق سهم شرکتهای تنباکو اثری به سودآوری شرکتهای نفتی یا قیمت سهام آنها داشته باشد.
۲- یک دوستدار فوتبال با توجه به چهار برد در آخرین بازیهای تیم ملی فوتبال روی برد بازی بعدی تیم پولش را شرطبندی میکند.
آ. فرض کنید بعدازاین چهار برد یک هافبک ارزنده تیم مصدوم شده و در تمرینات تیم شرکت نکرده.
ب. فرض کنید 2 بازی از چهار بازی گذشته در خارج بوده و دو بازی دیگر در خانه.
ج. فرض کنید درست قبل از بازی اعلام شود که یک شیمیدان کشور برنده جایزه نوبل شده.
د. فرض کنید تیم ملی بجای 4 بازی آخر شش بازی آخر را برده.
ه. فرض کنید در هر 4 بازی قبلی هوا بارانی بوده و برای جمعه آینده نیز باران پیشبینی شده.
و. فرض کنید تیم ملی در هر 4 بازی قبلی با پنالتی برنده شده.
۳- با توجه به اینکه پروین حوصلهاش از آخرین چهار فیلم خارجی که دیده سر آمده بود، بازهم قبول کرد که امشب به دیدن یک فیلم خارجی دیگر برود و کاملاً انتظار دارد که بازهم حوصلهاش سر برود.
آ. فرض کنید حوصله پروین از آخرین چهار فیلم ایرانی که دیده حوصلهاش سر رفته بود.
ب. فرض کنید که هنرپیشه فیلم اصلی امشب متهم به دوزنه بودن شده.
ج. فرض کنید چندتایی از آخرین فیلمهای خارجی که پروین دیده بود ایتالیایی بودند و فیلم امشب نیز ایتالیایی است.
د. فرض کنید چندتایی از آخرین فیلمهای خارجی که دیده بود شامل فیلمهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و سوئدی بودند.
ه. فرض کنید حوصله پروین آنقدر از فیلمهای خارجی که میدید سر میرفت که در طول نمایش فیلم بخواب میرفت.
و. فرض کنید فیلم امشب از فیلمهای اسرارآمیز است و حالآنکه فیلمهایی که قبلاً دیده بود کمدی بودند.
۴- پرویز تاکنون سه درس تاریخ گرفته و آنها را بسیار ارزشمند و انگیزاننده یافته. برای یک درس دیگر تاریخ ثبتنام کرده و با دلگرمی انتظار دارد که این هم ارزشمند باشد.
آ. فرض کنید درسهای قبلی تاریخ وی عبارت بودند از تاریخ باستان، تاریخ مدرن، تاریخ اروپا و تاریخ آمریکا.
ب. فرض کنید تمام درسهای تاریخ قبلی وی توسط یک پروفسور تدریس میشده و این درس هم قرار است توسط وی تدریس شود.
ج. فرض کنید تمام درسهای تاریخ قبلی وی توسط پروفسور اسمیت تدریس شده و این درس قرار است توسط پروفسور جونز تدریس شود.
د. فرض کنید سه درس قبلی تاریخ وی از هیجانانگیزترین تجربههای وی در زندگی بوده.
ه. فرض کنید سه درس قبلی تاریخ وی همه در ساعت 9 صبح بوده و این درس نیز در ساعت 9 صبح خواهد بود.
و. فرض گنبد علاوه بر سه در تاریخ در قبل، پرویز درسهای انسانشناسی، اقتصاد، دانش سیاسی و جامعهشناسی را گرفته و از
آنها نیز لذت برده.
۵- دکتر براون در سفر پاییزی سالانه خود به نیویورک در هتل کویین اقامت میکرده و کاملاً نیز راضی بوده. دکتر براون در سفر پاییز امسال به نیویورک قصد دارد بازهم در هتل کویین اقامت کند و امیدوارانه انتظار اقامت دلپذیری را در آنجا دارد.
آ. فرض کنید در سفرهای قبلی دو بار در یک اتاق یک تختی، دو بار در اتاق مشترک دو تختی و دو بار در سوئیت در هتل کویین اقامت کرده
است.
ب. فرض کنید در همین بهار گذشته مدیریت هتل تغییر کرده.
ج. فرض کنید در همه سفرهای قبلی در سوئیت اقامت داشته و این بار نیز میخواهد سوئیت کرایه کند.
د. فرض کنید در سفرهای قبلی با قطار به نیویورک آمده ولی این بار قصد دارد با هواپیما بیاید.
ه. فرض کنید وقتی وی قبلاً در هتل کویین اقامت داشت ناحیه هتل لوکسترین جایی بود که تا آنوقت وی دیده بود.
و. فرض کنید در شش سال گذشته او هرسال سه بار در هتل کویین اقامت کرده.
حل
آ. ۱- احتمال بیشتر ۲- معیار ۲؛
ب. ۱- احتمال کمتر ۲- معیار ۵؛
ج. ۱- احتمال بیشتر ۲- معیار ۳؛
د. ۱- هیچیک ۲- معیار ۳؛
ه. ۱- احتمال بیشتر ۲- معیار ۶؛
و. ۱- احتمال بیشتر ۲- معیار ۱؛
ب-در قطعات متنی زیر ساخت استدلال همسنجی را تحلیل کنید و برحسب شش معیار که در این قسمت توضیح دادهشده آن را ارزیابی نمایید.
۱- اگر یک قطعه الماس بزرگ را به قطعات ریز بشکنید همه آن ارزش را که در کل خود داشت از دست خواهد داد و اگر یک ارتش به دستههای کوچک از افراد تقسیم شود همه قدرت خود را خواهد باخت. اینگونه است که یک ذهن هوشمند بزرگ به یک ذهن معمولی فرومیریزد، وقتی در آن وقفه و تشویش ایجاد شود، توجهش خواهد رفت و از آنچه در دست دارد فاصله میگیرد: چراکه برتری او به توان تمرکزش است — یعنی، آوردن همه توان بر روی یک موضوع، همانگونه که یک آینه مقعر تمام پرتوی را که به او میتابد بر روی یک نقطه جمع میکند. آرتور شوپنهاور، "On Noies, 1851"
حل
الماسهای بزرگ، ارتشهای بزرگ، اذهان هوشمند بزرگ همگی دارای ویژگی عظمت هستند [ارزش الماس، قدرت ارتش، برتری توان فکری ذهن هوشمند] و نیز تقسیمشدنی هستند [با شکستن الماس، پراکندن ارتش و تشویش و وقفه برای ذهن هوشمند].
الماسهای بزرگ و ارتشها همه دارای این ویژگی هستند که عظمتشان با تقسیم کردنشان منحل میشود.
بنابراین، اذهان بزرگ هوشمند نیز دارای این ویژگی هستند که عظمتشان با تقسیم کردنشان منحل میشود.
فقط سه قسم مورد هست که گفتهشده همسنجی بین آنها انجام یافته است. از طرف دیگر تعداد بسیار زیاد از موردهای این گونهای وجود دارد.
با توجه به معیار اول این استدلال نسبتاً متقاعدکننده است.فقط دو قسم مورد در مقدمات هست که موردهای نتیجه با آنها مقایسه شده است. الماسهای بزرگ و ارتشهای بزرگ کاملاً نسبت به هم متفاوتاند و بنابراین از نقطه نظر معیار دوم این استدلال بهطور میانه متقاعد کننده است.
فقط سه جهت است که گفته میشود اشیاء موردبحث به هم شبیهاند. این تعداد زیادی نیست و استدلال از این جهت تااندازهای ضعیف است.
شوپنهاور تشخیص میدهد که مسئله ربط داشتن مهم است و برای همین نیز بحثی را که کمی جداست بمیان میآورد. او میگوید برتری (عظمت) یک ذهن هوشمند "وابسته است به" تمرکز یا تقسیم نشدن آن. در اینجا او همسنجی را به شیوه تمثیل (غیراستدلالی) توسط آینه مقعر که همه پرتوهای جود را بر یک نقطه متمرکز میکند به بکار میگیرد. و درواقع نیز مقداری استحقاق در ادعای او حضور دارد و بنا بر معیار چهارم استدلال بالنسبه به اندازه بالایی متقاعد کننده است.
موردهایی که نتیجه به آن پرداخته بهاندازه زیاد از موردهای گفتهشده در مقدمات متفاوت هستند. ناهمسنجی / disanalogy بسیار زیاد بین هوش و الماس بزرگ و ارتش وجود دارد، که از این جهت طبق معیار پنجم ما، استدلال شوپنهاور تقریباً بهتمامی فاقد توان گواه آوری است.
نتیجه میگوید وقتی یک ذهن بزرگ "تقسیم شود" در سطح یک ذهن عادی قرار میگیرد. با توجه به مقدمات، این یک نتیجه تند نیست و لذا با توجه به معیار ششم استدلال متقاعدکننده است.
و سرانجام اینکه میتوان متن بالا را بهتمامی، با توجه به حضور الماس بزرگ و ارتش، بجای استدلال بهعنوان تبیین تحلیل کرد. امکان این تحلیل جایگزین بیشتر ناشی از ضعف استدلال همسنجی است تا شکل آنچه بهصراحت در این قطعه متن بیان شده.
۲. این نهایت دورویی است اگر به پیت رز (Pete Rose) از ستارههای بیسبال بعد از آنکه تائید شد او روی تیم خودش و دیگر تیمها شرطبندی کرده و درباره آن نیز دروغ گفته است، اجازه داده شود به بیسبال برگردد و نامش در لیست مشاهیر ثبت شود. در تصمیمگیری آینده، کمیسیون بیسبال میباید در نظر داشته باشد که عناوین و مدالهای قهرمانان المپیک را که مشخص شده است داروهای نیروزا مصرف کردهاند پس گرفتهاند. ___Frank Ulrich, The New York Times, 8 January 2004
۳. به جهان بنگرید: به کل آن و به هر بخش آن ژرف بیندیشد: درخواهید یافت چیزی نیست جز ماشینی عظیم، تقسیمشده به تعداد نامحدود ماشین کوچکتر و دوباره تقسیم هریک از آنها، فراتر از آن اندازه که با درک و فهم بشر توضیح داده شود. همه این ماشینهای گوناگون و حتی ظریفترین بخشهای آنها با دقت تمام نسبت به هم تنظیم و به رشته نظم درآمدهاند، آنگونه که ذهن بشر را مسحور میکنند. انطباقی شگرف از هر چیز تا هرجایی در سرتاسر طبیعت بهدقت همشیوه؛ بسیار فراتر از توان ساخت، طرح، خرد و هوش بشری؛ و ازآنجاکه همه این معلولها شبیه هماند بدان جا میرسیم که طبق همه قواعد همسنجی علتها نیز شبیهاند، و آن اینکه پدیدآورنده طبیعت بهاندازهای شبیه ذهن بشر است، هرچند بهتناسب کاری که کرد بزرگتر. با این استدلال پسینی/Posteriori (از معلول به علت) و نیز تنها آن بلادرنگ وجود خدا را ثابت کردهایم و نیز شباهت وی را به ذهن و هوش بشری. David Hume, Dialogues Concerning Natural Religion, 1779
۴. میتردروس (Metrodorus) فیلسوفی بود که در قرن چهارم قبل از میلاد میزیست و به اجرام سماوی بسیار علاقهمند بود. وی مینویسد: "اینکه فقط زمین را در فضای بیکران عالم مسکون بدانیم همانقدر معیوب است که تصدیق کنیم در عالم غلات فقط گندم میروید.
۵. برای مشاهدهگران عادی کوسه و گراز دریایی دو قسم از ماهی هستند. آنها دارای شکل بدنی مناسب برای غوطهوری و نیز شناگران قابلی هستند که در دریا زندگی میکنند. برای جانور شناسان که این جانوران را از نزدیک بررسی میکنند کوسه خونسرد، پولکدار و دارای دستگاه تنفسی آبششی است و گراز دریایی خونگرم، مودار و دارای شش است. در اساس گراز دریایی بیشتر شبیه انسان است تا کوسه و مانند انسان به گروه پستانداران- گروهی که نوزادان را با شیر میپرورانند- تعلق دارد. وقتی معین شد که گراز دریایی یک پستاندار است بدون بررسی بیشتر میتوان پیشبینی کرد که دارای قلب چهار حفرهای، استخوانهایی از قسم خاص، یک الگوی عمومی معین سیستم عصبی و رگهای خونی هستند. جانورشناسان بدون کاربرد میکروسکوپ با اطمینان مناسب میتوانند بگویند که سلولهای قرمز خون گرازهای دریایی فاقد هسته هستند. —Ralph Buchsbaum, Animals without Backbones, 1961
حل
این قطعه متن را میتوان به دو شیوه تحلیل کرد. در هر دو از استدلال همسنجی بدواً برای به تصویر درآوردن یک احتجاج زیستشناسانِ استفاده شده.
(I) گرازهای دریایی و انسانها خونگرم، دارای شش و مودار هستند. انسان پستاندار است.
بنابراین گرازهای دریایی پستاندارند.
تعداد موردهای بررسیشده بسیار زیاد هست و این نتیجه را محتمل میسازد.
به زبان زیستشناسانه بگوییم — خیلی کم بیشباهتی بین انسانها هست و این مطابق معیار دوم ما استدلال را ضعیف میکند.
در مقدمات فقط به سه جهت که در آنها گراز دریایی و انسان باهم شباهت دارند اشاره شده است. از نظر جهتها فقط این تعداد، تعداد زیادی نیست: نه آنقدر کافی که استدلال را موجه کند.
اما ازنظر ربط این استدلال بهاندازه بسیار زیاد خوب است، چرا که زیستشناسان سه ویژگی مورداشاره در مقدمات را از شاخصهای بسیار قابلاعتماد برای ویژگیهای سایر پستانداران بهحساب میآورند.
تعداد زیادی ناهمسنجی بین انسان و گراز دریایی وجود دارد: گراز دریایی در آب زندگی میکند، انسان در خشکی؛ گراز دریایی دم دارد، انسان ندارد؛ گرازهای دریایی خوب-توسعه یافته نیستند، ویژگی بسیار متفاوت اندامهای انسان؛ و مانند آنها. همه اینها در جهت ضعیف کردن استدلال هستند.
نتیجه نسبت به مقدمات بسیار تند است، چراکه ویژگیهای بسیار زیادی را تحت عبارت "پستاندار" خلاصه کرده (انواع ویژگیهای معین بسیار زیاد دیگر توسط جانور شناسان پیشبینی شده). این نیز البته در جهت تضعیف استدلال است.
تحلیل جایگزین:
(II) گزارههای دریایی و انسانها همگی شش دار، خونگرم و مودار هستند. بعلاوه، انسانها نوزادان خود را با شیر پرورش میدهند، دارای قلب چهار حفرهای و دارای الگوی خاص یکسان از سیستم عصبی و رگهای خونی هستند و نیز دارای سلولهای قرمز خون هستند که فاقد هستهاند.
بنابراین گزارههای دریایی نیز نوزادان خود را با شیر پرورش میدهند، دارای قلب چهار حفرهای و دارای الگوی خاص یکسان از سیستم عصبی و رگهای خونی هستند و نیز دارای سلولهای قرمز خون فاقد هستهاند.
این نسخه از استدلال همسنجی، که در قطعه متن دادهشده آمده، به شیوه بسیار یکسان با تحلیل اول ارزیابی میشود. مطابق با معیار ششم، این تحلیل تااندازهای قویتر از قبلی است، زیرا علیرغم جزئیات ظاهراً بیشتر در نتیجه آن، از نسخه اول کم ادعاتر است، چراکه پستاندار بودن دارای همه این جزئیات آناتومیک و بعلاوه بسیار بیشتر نیز هست.
طبیعت به شیوه خود به ما یادآور میکند که اینگونه استدلالها فقط محتمل هستند و هرگز برهانی / اثباتی نیستند. پلاتیپوس[Platypus/ یک جانور بومی استرالیا] در شش دار بودن، خونگرم بودن، پرورش نوزادان با شیر، موداربودن و نیز بسیاری دیگر با همه پستانداران دیگر شباهت دارد. پستانداران دیگر همه بچهزا هستند. بنابراین پلاتیپوسن نیز . . . .؟ ولی اینگونه نیست و پلاتیپوسن تخمگذار است.
۶. بدن ماده روح است؛ روح کارکرد بدن انسان است . . . رابطه روح به ماده خود مثل برندگی به چاقو است و رابط بدن به کارکرد خود مثل چاقو به برندگی است. آنچه را برندگی میگوییم یکسان با چاقو نیست. با این وصف، اگر برندگی را نداشته باشیم چاقو را نیز نخواهیم داشت درست و همینطور برندگی نخواهیم داشت اگر چاقو را برداریم. من هرگز نشنیدهام که برندگی بماند اگر چاقو نابود شود، حال چگونه میتوان پذیرفت که روح میتواند بماند وقتیکه بدن نابود شود. __ Fan Chen, Essay on the Extinction of the Soul, in Fung Yu-Lan, A History of Chinese Philosophy, 1934
۷. اگر یک تک سلول، تحت شرایط مناسب، در چند سال یک انسان شود آنگاه بهطور مطمئن مشکلی در فهمیدن این نیست که یک سلول ممکن است، تحت شرایط مناسب، طی میلیونها سال منشأ نسل بشر باشد. ـــ هربرت اسپنسر، اصول زیستشناسی 1864
۸. یک الکترون نه بیشتر (و نه کمتر) از یک ستاره فرضیهای (hypothetical) است. امروزه میتوان الکترون را توسط دستگاه شمارنده گایگر شمرد، همانطور که میتوان ستارهها را یکبهیک روی صفحههای عکاسی شمرد. با چه برداشتی میتوان یک الکترون را از یک ستاره مشاهده شدنیتر نامید. من مطمئن نیستم که آیا باید بگویم من یک الکترون را دیدهام و به همین قسم در مورد اینکه یک ستاره را دیدهام شک دارم. اگر یکی را دیده باشم آنوقت دیگری را نیز دیدهام. آنچه من دیدهام گِردِه کوچکی از نور است که با حلقههای مختلف در میان گرفتهشده و این حداقل شباهت با آنچه از یک ستاره تصور میشود را ندارد. اما نام "ستاره" که در دنیای فیزیکی به این شئ دادهشده، در طی صدها سال از یک زنجیره علت و معلول آغازشده که حاصل آن این نمونه نور خاص است. مشابه با این من در جعبه ویلسون نشانههایی از ردگیری را میبینم که کمترین شباهت به آنچه الکترون تصور میشود را ندارد؛ اما نام "الکترون" در دنیای فیزیکی به این شئ دادهشده که سبب گردیده این نشانههای ردگیری ظاهر شوند. چگونه میتوان ادعا کرد یک فرضیه معرفیشده برای یک مورد و نه موارد دیگر است؟ __Arthur Eddington, New Pathways in Science, 1938
۹. همانطور که بر کف سطل وقتی پر از آب باشد فشار بیشتری توسط وزن آب وارد میشود تا وقتیکه نیمهپر باشد و این فشار هرچه آب عمیقتر باشد بیشتر میشود، فشار وارد بر مکانهای مرتفع در زمین نیز مانند قلل کوهستان کمتر از فشار وارد بر نواحی پست توسط وزن هوا است. دلیل آن وجود توده هوای بیشتر بالای آنها از قلل کوهستان است. همه هوای تا امتداد اوج کوهستان بر زمینهای پست فشار میآورند ولی نه بر نقاط اوج کوهستان که نه بالاتر از یکی و بلکه پایینتر از آن هستند. __Blaise Pascal, Treatise on the Weight of the Mass of the Air, 1653
۱۰. فرض کنید کسی به من بگوید که وی یک دندانش را بدون بیحسی کشیده و البته من اظهار همدردی خواهم کرد، حال بازهم فرض کنید که از من پرسیده شود "از کجا میدانی که این کار برای او "درد آور است؟" من میتوانم بهطور معقول جواب دهم "خوب، من میدانم که برای من هم درد آورد میبود. من دندان پزشکی رفته و میدانم که پر کردن بدون بیحسی چقدر دردناک است و البته که کشیدن آن نیز. بعلاوه وی دارای سیستم عصبی از آنگونه است که من دارم. بنابراین نتیجه میگیریم که او در این شرایط درد زیادی داشته، همانطور که من هم میداشتم." __AlfredJ. Ayer, “One’s Knowledge of Other Minds,” Theoria, 1953
حل
این یک استدلال بسیار قوی همسنجی است. همه شش معیار ارزیابی را که بکار بزنیم بهاحتمالزیاد استدلال را معیوب نخواهیم یافت. تعداد موردها (رفتن ما به دندانپزشکی در گذشته) احتمالاً قابلتوجه است. گوناگونی کاری که بر دندانهای ما انجامشده قابلملاحظه است. جهاتی که در آنها دندانپزشکی رفتنهای ما و دندانپزشکی رفتن موردنظر در متن شبیه هستند احتمالاً زیاد و معنیدار هستند: یک نوع از معالجه، روی عضو یکسان و ابزار دندانپزشکی یکسان و مانند آنها. این حالت بسیار شبیه به آنهایی است که ما خود نیز تجربه مستقیم در آنها داشتهایم. وجود ربط علی معالجات بلاشک است. ادعای نتیجه (صرفاً بر اینکه کشیدن دندان برای او صدمه آور است) فروتن و بهتمامی مقبول است. اگر قرار است استدلال تااندازهای آسیبپذیر باشد، آن را در این میتوان یافت که فردی که معالجه او موردبحث است بهطور مهم از من نسبت به درد دارای تحمل بیشتر است. طبق معیار پنجم - یعنی تشخیص معنیدار ناهمسنجی - میتوان به استدلال حمله کرد، ام محتمل نیست این حمله ما را قانع کند که کشیدن دندان او بدون بیحسی به او صدمه نزده.
۱۱. اکنون اگر به بررسی جهان بپردازیم، آنگونه که در حیطه دانش ماست، شباهت زیاد بین آن و یک حیوان با یک بدن سازمانیافته مییابیم که چنین به نظر میرسد با اصلی چون اصل حیات و جنبش بکار افتاده باشد. گردش مداوم ماده بدون اختلال؛ جبران فقدان در هر بخش بهطور ثابت؛ برقراری نزدیکترین همدمی در سراسر سیستم: هر بخش یا هر عضو در حال انجام کار وابسته به خود است و آنگونه عمل میکند که حاصل آنهم حفظ خود و هم حفاظت کل باشد. بنابراین من نتیجه میگیرم که جهان یک حیوان است و خداوند روح جهان است که آن را برانگیخته و بوسیله آن برانگیخته میشود. __David Hume, Dialogues Concerning Natural Religion, 1779
۱۲. کسی نمیتواند بخواهد که همه چیز تعریف بشود، بیشتر ازآنچه یک شیمیدان باید هر مادهای را تجزیه کند نمیتوان خواست. آنچه بسیط است نمیتواند تعریف درخور داشته باشد. __Gottlob Frege, "On Concept and Object", 1892
۱۳. بیشترین گونههای در معرض خطر یا تهدید در ایالاتمتحده زیستگاه مناسب خود را در زمینهای خصوصی مییابند و تخریب این زیستگاهها بهطور گسترده بهعنوان علت اصلی انقراض آنها شناخته میشوند. به این دلیل حفاظت از حیاتوحش بدون وضع مقررات بر کاربرد زمینهای خصوصی با زیستشناسانی مقایسه شدهاند که بخواهند پیانو را فقط با کلیدهای سیاه آن بنوازند. —John H. Cushman,Jr., “Environmentalists Gain a Victory,”The New York Times, 3O June 1995
۱۴. در مخالفت با وضع قانونی که مالکیت بر اسلحه را محدود میکرد، همسر ملکه الیزابت دوم اینگونه استدلال کرد: نگاه کنید، برای مثال اگر یک کریکت باز ناگهان تصمیم بگیرد به یک مدرسه رفته و تعداد زیادی آدم را با چوگان تا مردن بزند، که البته نیز میتواند بهسادگی انجام دهد؛ آنوقت آیا کریکت را ممنوع خواهید کرد؟ —Prince Philip, the Duke of Edinburgh, in an interview on the BBC, 19 December 1996
۱۵ . . . سادهترین صورت استدلال کلامی (غایت شناسی) برخاسته از مصنوع (حدوث) به "ساعت پالی / Paley’s watch" مشهور بود. صورت استدلال پالی اینگونه است "اگر ما بهطور تصادفی یک ساعت یا یک قطعه ابزار با مکانیسم پیچیده را پیدا کنیم میباید نتیجه بگیریم که این باید بوسیله شخصی ساختهشده باشد. اما در همه اطراف خود میتوانیم بخشهای پیچیده مکانیسمهای طبیعی را بیابیم و نیز میبینیم که فرآیندهای هستی همگی درحرکت بالاتفاق در روابط پیچیده هستند؛ بنابراین باید نتیجه بگیریم همه اینها دارای سازندهای هستند." —B. A. D. Williams, “Metaphysical Arguments,” in D. F. Pears, ed., The Nature of Metaphysics, 1957
حل
ساعت یا دیگر دستساختهای بشر پیچیدگی را نشان میدهند که توجیه نتیجهگیری ما بر آن استوار است و آن اینکه آنها توسط طراحانشان ساختهشدهاند. مکانیسمهای طبیعی نیز پیچیده هستند و نیز فرآیندهای جهان چنیناند؛ بنابراین توجیهپذیر است تا نتیجه بگیریم آنها هم بوسیله سازندهای طراحیشدهاند.
۱- به تعداد نامحدود مکانیسمهای مصنوع وجود دارد که میدانیم طراحی و ساختهشدهاند. ازنقطهنظر معیار اول استدلال دارای پشتیبانی زیاد است.
۲- تعداد زیادی بیشباهتی میان حالتهای مقدمات وجود دارد که استدلال را تقویت میکنند، اما این بیشباهتیها مانع از ناهمسنجی عمده که در بند (۵) به آن اشاره شده نمیشوند و لذا نمیتوان گفت که استدلال بهاندازه زیاد قوت خود را از این معیار بدست میآورد.
۳- فقط یک جهت است که در آن ادعا شده محصولات بشر-ساخته شبیه محصولات خالق-ساخته است، و آن ریزهکاریها و پیچیدگیهایی است که با آنها مواجه میشویم - "انطباق شگرف از هر چیزی تا هرجایی" آنگونه که هیوم در گفتگو درباره دین طبیعی به میان میآورد [تمرین ۳-ب همین قسمت]. گرچه این فقط یک جهت است اما چنانچه تثبیت شود، یک جهت با اهمیت بسیار زیاد است. این تنها جهت (اما بحثانگیز) استدلال را حل فصل نشده باقی میگذارد.
۴- مشکل است که گفته شود آیا این همسنجی مربوط است یا نه. برای کسانی که به کاربرد احتجاح علی (علت و معلول) ورای دامنه پدیدههای تجربی مشکوک هستند با ربط نخواهد بود و در این زمینه مردود گرفته خواهد شد. برای کسانیکه کاربرد تحلیل علی را ورای تجربه بشر و حتی به خود جهان نیز میپذیرند، این همسنجی درواقع با ربط است.
۵- ناهمسنجی / disanalogy بسیار زیاد بین دستساختهای بشر که در مقدمات آمده و مکانیسمهای طبیعی که ما با آنها روبرو هستیم وجود دارد. اندازه، مدتزمان، مشخصههای عام جهان و فرآیند از کار درآوردن آنها بسیار و بهطور مهم متفاوت از ساعت یا هر ماشین طراحیشده توسط بشر است. از این نظرگاه نیز نتیجه دارای احتمال کم است.
۶- اینکه چقدر نتیجه نسبت به مقدمات فروتن است البته بستگی دارد به آنکه ادعای خالق آسمانی داشتن جهان شامل چه چیزهایی است. اگر بهطور ضمنی در آن یگانگی، کامل بودن، ابدی ازلی بودن و غیر جسمانی بودن یک سازنده فوق طبیعی (چیزی که معمولاً قصد چنین استدلالهایی است) وجود دارد آنگاه نتیجه نسبت به مقدمات بسیار تندوتیز است و استدلال ضعیف از کار درخواهد آمد. اگر کیفیاتی که به خداوند نسبت داده میشود بخشی از نتیجه نباشد و فقط ادعای "سازنده بودن" در آن باشد آنگاه میتواند بهقدر کافی فروتن باشد تا توسط مقدماتش بهخوبی پشتیبانی شود.
با توجه به آنچه ملاحظه شد، این استدلال نه بیارزش است و نه کاملاً متقاعدکننده. هرچه شباهت "سازنده" در نتیجه با خدای سنتی در خداشناسی غرب افزایش یابد درجه احتمالی که تضمینکننده نتیجه است کاهش خواهد یافت . و البته درستی چنین خداشناسی تحت تأثیر ضعف یک استدلال که بهقصد تثبیت آن آورده میشود نخواهد بود.