تعریف به جنس و فصل
تعریف و زبان
درآمد به منطق فصل ۴ قسمت ۵
از همه گونههای ساخت تعریف، آنکه گستردهتر از همه قابل کاربرد است روش «تعریف به جنس و فصل» است. این مهمترین کاربرد از همه کاربردهای مفهوم عبارتهای عام است. در این روش تعریف، ابتدا جنس عبارت مورد تعریف و سپس فصل آن مشخص میشود. این قسمت تفصیل و قواعد این تکنیک است.
۵.۴ تعریف به جنس و فصل
تعریف به جنس و فصل
Definition by genus and difference
گونهای تعریف مفهومی یک عبارت، که ابتدا ردهیِ وسیعتر(جنس) که تعریفشده در آن، یک نوع (گونه) یا زیر-رده آن باشد شناسایی شده، و سپس آن ویژگی (فصل / وجه تمایز)، که متمایزکننده اعضای آن نوع از بقیه اعضای همه انواع دیگر در آن جنس است، شناسایی میشود.
تعریف به جنس و فصل مستقیماً به مفهوم عبارتها تکیه دارد، و آن را به سودمندترین روش انجام میدهد. با توجه به استفاده رایج و بسیار زیاد از آن، ما اینگونه تعریف را از نزدیک بررسی میکنیم. تعریف به جنس و فصل همچنین به تعریف تحلیلی یا با نام لاتین آن، تعریف per genus et differentia نیز موسوم است.
پیشتر، ما به ویژگیهایی که یک رده را تعریف میکنند رجوع کردهایم. معمولاً این ویژگیها مرکب هستند— یعنی، آنها میتوانند به دو و یا تعداد بیشتر ویژگی تحلیل شوند. این مرکب و تحلیلپذیری را میتوان برحسب ردهها (کلاسها) فهمید. عضویت در هر ردهای که دارای عضو است را میتوان به زیر-ردهها تقسیم کرد. برای مثال، رده مثلثها را میتوان به سه زیر-رده ناتهی: مثلثهای متساویالساقین، مثلثهای متساویالاضلاع، مثلثهای مختلفالاضلاع تقسیم (تحلیل) نمود. به طبقهای که عضویت اعضای آن به زیر-ردهها تقسیمشده جنس و به زیر-ردههای مختلف آن نوع گفته میشود. آنطور که اینجا بکار خواهیم برد، واژههای "جنس" و "نوع" عبارتهای نسبی هستند، مانند "پدر" و "فرزند". همانگونه که شخصی میتواند نسبت به فرزندان خود پدر باشد، نیز میتواند نسبت به پدر خود فرزند باشد. بنابراین یک رده یکسان میتواند نسبت به زیر-ردههای خود جنس باشد و درعینحال نسبت به رده گستردهتری نوع باشد. بنابراین رده همه مثلثها نسبت به مثلثهای مختلفالاضلاع جنس است و نسبت به رده همه چندضلعیها یک نوع است. باید دقت داشت که منطقدانان عبارتهای جنس و نوع را بهصورت نسبی بکار میبرند و حالآنکه این واژهها توسط زیست شناسان بهصورت مطلق بکار برده میشود و این دو کاربرد نباید موجب خطا گردد.
رده (یا کلاس) گردایهای از موجودیتها (هستومندها - هستمندها) است که دارای ویژگی مشترکی هستند. بنابراین، همه اعضای یك جنس دادهشده نیز دارای بعض ویژگیهای مشترک هستند. همه اعضای جنس(برای مثال) چندضلعی این ویژگی یعنی: شکلهای بستهای در صفحه كه توسط تعدادی پارهخط محدودشدهاند را به اشتراک دارند. این جنس میتواند به انواع مختلف یا زیر-رده تقسیم شود، به قسمی که همه اعضای هر زیر-رده دارای ویژگیهای مشترک بیشتری هستند که بهوسیله هیچ عضو زیر-رده دیگر به اشتراک گذاشته نشدهاند. جنس چندضلعی به سهضلعیها، چهارضلعیها، پنجضلعیها، ششضلعیها و مانند آنها تقسیم میشود. همه انواع از جنس چندضلعی از بقیه متفاوتاند. آنچه اعضای زیر-رده ششضلعی را از بقیه همه زیر-ردههای دیگر متفاوت میکند داشتن دقیقاً شش ضلع است. همهیِ اعضای هر نوع از جنس دادهشدهای بعضی ویژگیها را به اشتراک میگذارند که آنها را اعضای آن جنس میسازند، اما اعضای هر یک از انواع ویژگیهای بیشتری را به اشتراک میگذارند که آنها را از بقیه اعضای همه انواع دیگر آن جنس متمایز میکند. آن ویژگی که عهدهدار تمیز دادن آنها است فصل (یا تمایز نوع) نامیده میشود. داشتن شش ضلع فصل بین نوع ششضلعی و بقیه انواع جنس چندضلعی است.
بنابراین، میتوان گفت ویژگی مسدس بودن قابل تحلیل به ویژگی (۱) چندضلعی بودن و ویژگی (۲) ششضلعی بودن است. برای فردی که معنی مسدس را نمیداند و هیچ مترادفی برای آن نیز نمیشناسد اما معنی کلمات "چندضلعی" و "شش" را میداند معنی مسدس را میتوان بهآسانی به شیوه تعریف با جنس و فصل توضیح داد: معنی واژه مسدس "یک چندضلعی دارای شش ضلع است."
با کار بستن تکنیک یکسان میتوانیم بهآسانی "اعداد اول" را تعریف کنیم: عدد اول، عددی طبیعی و بزرگتر از یک است که فقط و تنها فقط میتواند به دو عدد یک و خودش بدون باقیمانده تقسیم شود.
تعریف یک عبارت به شیوه جنس و فصل به انجام دو مرحله نیاز دارد: یکم، باید یک جنس را نام برد— جنسی که نوع مشخصشده توسط تعریفشده(معرَف) زیر-رده آن است؛ دوم، تمایز نوع را باید نام برد— ویژگیای که موجب تمیز اعضای نوع مورد تعریف از همه اعضای سایر انواع در آن جنس میگردد. در تعریف اعداد اول که هماکنون دیدیم، جنس عبارت است از رده تمام اعداد طبیعی بزرگتر از یک؛ ۲،۳،۴، . . . و ادامه آنها؛ فصل عبارت است کیفیت قابلتقسیم بودن بدون باقیمانده فقط به خود یا یک: ۲، ۳، ۵، ۷، ۱۱، . . . و مانند آنها. تعریف به شیوه جنس و فصل میتواند بسیار دقیق باشد.
دو محدودیت تعریف به جنس و فصل شایسته توجه است، البته جنین تعاریفی همچنان بسیار سودمند باقی میمانند. یکم، این روش فقط قابل کاربرد در مورد عباراتی است که ویژگیهای آنها، با برداشتی که در بالا گفته شد، مرکب هستند. اگر ویژگیهایی که ساده و تحلیل ناپذیرند وجود داشته باشند، آنگاه این واژههای با آن مفهوم به شیوه جنس و فصل قابلتعریف نیستند. بعضی گفتهاند کیفیاتِ محسوسِ شدت یک رنگ خاص مثالهایی از این نوع ویژگیها هستند. اینکه آیا چنین ویژگیهای تحلیل ناپذیری وجود دارد یا نه خود مسئلهای هست كه هنوز ادامه دارد، اما اگر باشند استفاده از تعریف به شیوه جنس و فصل را محدود میسازند. محدودیت دوم مربوط به عبارتهایی است که دارای ویژگیهای کلی هستند. کلماتی مانند "بودن"، "موجودیت / هستومند"، "وجود"، و "عین" را نمیتوان به شیوه جنس و فصل تعریف کرد، زیرا رده همه هستومندها (برای مثال) یک نوع از جنس وسیعتر نیست. یک رده کلی (اگر وجود دارد) تشکیلدهنده بالاترین رده یا جنس اعلا است. به همینگونه نیز میتوان درباره واژههای بنیادی مقولات متافیزیکی مانند "جوهر"، "عرض" صحبت کرد. البته این محدودیتها دارای اهمیت عملی کمی در برآورد ارزش تعریف به شیوه جنس و فصل هستند.
ساختن تعاریف خوب بهوسیله جنس و فصل بههیچعنوان کار آسانی نیست؛ متضمن انتخاب اندیشمندانه مناسبترین جنس برای عبارت مورد پرسش است، و نیز شناسایی سودمندترین وجه تمایز نوع (فصل) برای عبارت است. در ارزیابی تعریفهای انجام شده بهوسیله جنس و فصل، بهویژه وقتی موردنظر تعریف واژگانی است، پنج قاعده نیکو وجود دارد که بهطور سنتی وضع شدهاند.
قاعده ۱: تعریف باید ویژگیهای ذاتی نوع را بیان نماید.
این قاعده بهگونهای پوشیده و رمزی به نظر میآید، زیرا یک نوع، بهخودیخود دارای آن ویژگیهایی است که خود دارد و هیچکدام از آنها "ذاتی / ضروری"تر از بقیه نیستند. اما چنانچه این قاعده را بهدرستی درک کنیم، بهتدریج و همانگونه كه با واژهها و عبارات سروكار پیدا خواهیم کرد، به آن پیمیبریم. ما قبلاً بین مفهوم عینی یک عبارت و مفهوم متعارف آن تمایز قائل شدیم. این آخری عبارت بود از داشتن ویژگیهایی که بودن آنها موجب ایجاد معیار عرفی گردد آنگونه که باعث شود بتوان تصمیم گرفت آیا شئ دادهشدهای در شمول عبارت مورد تعریف هست یا نه. بنابراین بخشی از مفهوم عینی "دایره" قسمتی از صفحه است که مساحت آن از هر سطح محصور دیگری با محیط برابر بزرگتر باشد. اما تعریف دایره بدین گونه موجب مخدوش شدن علت وجودی قاعده یک میگردد، زیرا این آن ویژگی نیست که عموم بر آن توافق کردهاند. مفهوم متعارف این ویژگی عبارت است از: منحنی مسدودی در صفحه که همه نقاط آن از یک نقطه به نام مرکز به یکفاصله باشند. تعریفكردن دایره با این عبارتها، بیان ضروریات (ذات) آن است و لذا قاعده یک را رعایت کرده است. شاید راه بهتر برای واژهبندی این قاعده كاربرد همین واژگان اخیر باشد، یعنی: "یک تعریف باید مفهوم متعارف عبارت تعریفشده را بیان کند."
لازم نیست خصوصیات درونی یک عبارت، در مفهوم متعارف آن مشخص گردند؛ آنها میتوانند درباره مبدأ و خواستگاه چیزها باشند، یا روابطی باشند که با سایر اشیاء دارند یا مورد مصرفی باشند که برای آنها در نظر گرفته است. بنابراین برای عبارت "ویولن استرادیواریوس" (سازنده و طراح مشهور ایتالیایی ویولن Antonio Stradivarius, .۱۶۴۴-۱۷۳۵)، که مشخصکننده برخی از ویولنها است، نیازی نیست تا به یک ویژگی فیزیکی واقعی در همه این ویولنها اشاره کرد که سایر ویولنها آن را ندارند، بلکه، مفهوم متعارف آن ویولونی است که در کارگاه خاندان آنتونی استرادیواریوس ساختهشده باشد. به همینگونه، "فرماندار" یا "سناتور" بهگونهای فیزیکی و ذهنی از سایر مردمان متفاوت نیستند، آنها فقط دارای روابط ویژهای با همشهریان خود هستند. اینطور نیست که واژهها باید بهگونهای انحصاری برحسب شکل یا موادی تعریف شوند که از آنها ساختهشدهاند. برای مثال، تعریف "کفش" باید دلالتکننده به چیزهایی باشد که به خاطر آنها مورد مصرف قرار میگیرد، بهعنوان بیرونیترین پوشش برای پا.
قاعده ۲: تعریف نباید دوری باشد.
چنانچه تعریفشده خود در تعریفگر آمده باشد، تعریف فقط قادر به توضیح عبارت مورد تعریف برای کسانی است که هماکنون آن را میشناسند. بنابراین اگر تعریف دوری باشد، آنگاه به برآوردن مقصود خود، یعنی توضیح معنی تعریفشده، نائل نیامده است.
کتابی درباره قمار این تخطی آشکارا را مرتکب گردیده است. یک قمارباز وسواسی شخصی است که وسواسانه بازی میکند➥. دوری بودن تعریف گاهی میتواند دانشمندان ورزیده را به دام اندازد: این بررسی، استرس را بهعنوان یک تغییر مشخص ریخت شناسانه، بیوشیمیایی، فیزیولوژیكی و/یا رفتاری توسط ارگانیسمی که در پاسخ به یک رویداد پراسترس تجربه کرده، تعریف مینماید➥.
وقتی این قاعده درباره تعریف به جنس و فصل بکار برده شود، حضور هر مترادف تعریفشده در تعریفگر ممنوع میگردد. برای مثال، اگر در تعریف "قاموس" عبارت "گردآوردی از واژهها به شیوه واژهنامه" را بیان کنیم، بهره چندانی نخواهیم برد. چنانچه واژه "واژهنامه" دانسته فرض شود، بجای ساخت تعریف قویتر ولی پیچیدهتر به شیوه جنس و فصل، میتوان بهطور سرراست، این واژه را بهعنوان تعریف ترادفی "قاموس" ارائهداد. از این قاعده چنین نیز فهمیده میشود که آوردن متضاد هم مانند مترادف ممنوع است.
قاعده ۳: تعریف نباید زیاد باریک یا زیاد گسترده باشد.
نباید در تعریف، چیزهای کمتر یا چیزهای بیشتر ازآنچه تعریفشده مبین آن است گفته شود. فهم این قاعده آسان، اما مراعات آن سخت است. وقتی سرانجام جانشینان افلاطون در آکادمی آتن بر سر تعریف "بشر" بهعنوان "حیوان دوپای بیپر" به توافق رسیدند، ناقد آنان دیوجانس پرهای یک جوجه را چید و آن را از فراز دیوار آکادمی به داخل انداخت. اکنون حیوان دوپای بیپری مقابل آنها بود— لیکن بشر نبود! تعریفگر زیادی گسترده بود. میبایست آن را باریکتر کنند، آنها به تعریفگر عبارت "با ناخنهای پهن" را اضافه كردند.
گاهی این خواست هست تا برخی ویژگیهای مشخصی که بهصورت عادی و معمول، و البته نه ضروری، درآمدهاند را بخشی از تعریف قرار دهیم. بنابراین بهتمامی خطاست، اگر "کفش" را "پوششی چرمی برای پا" تعریف كرده و تعریف را زیادی باریک سازیم، زیرا کفشهای ساختهشده از کتان یا پلاستیک نیز وجود دارند. یافتن یا تشکیل تعریفگری که دقیقاً گستردگی بجا برای توصیف تعریفشده را معین کند، چهبسا كه بسیار چالش آور باشد.
آشکار است که در تعریف قراردادی این قاعده خدشهبردار نیست، زیرا در این حالت تعریفشده جدا ازآنچه تعریفگر تدارك دیده است خود فاقد معنی است. در هر حالتی، چنانچه قاعده ۱ بهتمامی رعایت گردد(ذاتیات تعریفشده در تعریفگر بیان گردد)، قاعده ۳ نیز رعایت خواهد شد، زیرا مفهوم متعارف یک عبارت نه زیاده باریک و نه زیاده گسترده است.
قاعده ۴: تعریف نباید با زبانی چندپهلو، نا روشن و کنایی بیان شود.
حضور عبارتهای چندپهلو در تعریفگر، آشکارا مانع از انجاموظیفه آن یعنی توضیح تعریفشده است. عبارتهای نا روشن نیز نیل به این هدف را ناكام میسازند. اما نا روشنی یک امر نسبی است. کلماتی که برای کودکان نامفهوم جلوه مینماید به شکل قابلقبول برای بزرگسالان روشن است، عبارتهایی که میتواند برای یك غیرحرفهای در امری نامفهوم جلوه نماید، برای حرفهایهای آن کار کاملاً روشن است. یک "نوسانساز دایناترون" درواقع به معنی مداری است که با بکار گیری مقاومت منفی و نمودار ولت-آمپر یک جریان متناوب ایجاد مینماید. این تعریف كه برای افراد عادی بسیار نامفهوم است برای دانشجویان مهندسی الکترونیک بهراحتی قابللمس، و بهطور موجهی تکنیکی است. به کار گرفتن عبارتهای نامفهوم در کاربردهای غیر فنی اغلب سعی بیفایدهای است برای توضیح ندانستهها با عبارتهایی که بیشتر ندانسته هستند. دکتر ساموئل جانسون در کار بزرگ خود واژهنامه زبان انگلیسی(۱۹۷۵) تور را چنین تعریف میکند: "هر چیز مشبک یا صلیبشکل با سوراخهای کوچک بین تقاطعها به فواصل یکسان."— مثالی خوب از نا روشنی در تعریف.
زبان استعاره و کنایی ممکن است احساسی را منتقل كند، اما توانا به ارائه یک توصیف روشن درباره معنی تعریفشده نیست. آب میتواند "مایه حیات" باشد، اما معنی آب بهسختی در چنین تعریفی جای میگیرد. تعریف کنایی میتواند بسیار زیرکانه باشد، ضمن آنکه توجه گروهی را جلب مینماید به انکار کاربرد عبارت موردنظر میپردازد— گاه با هجو و کنایه یا تعریف اقناعی و اغلب همراه با بازی و کاربرد زبان فاخر که نقش مؤثری در این موارد ایفا میکند. واژهنامه شیطان اثر آمبروز بییِرس (Ambrose Bierce, ۱۹۱۱) گردآوردی مشهور از تعاریف کنایی و سرشار از بصیرت و طنز تلخ است. بییرس "ریزه دروغ" را "دروغی با دندانهای هنوز درنیامده" و "فن خطابه" را "توطئه سخن و عمل برای فریب فهم" تعریف میکند. بههرتقدیر هر تعریفی که شامل زبان کنایی باشد یا تأکید بر آن دارد، اگرچه با بصیرت و مفرح، نمیتواند از عهده توضیح جدی عبارت تعریفشده برآید.
قاعده ۵: تعریف وقتی میتواند ایجابی(آری گوی) باشد، نباید سلبی(نی گوی) باشد.
تعریف باید توضیحدهنده آن چیزی باشد که عبارت در بردارد و نه آن چیزهایی را که ندارد. بسیاری از چیزها وجود دارند که حتی تعداد زیادی از عبارتهای بهصورت سلبی(نی گویی) نمیتوانند آنها را پوشش دهند. تعریف "نیمکت" بهصورت "نوعی اسباب منزل که نه تخت و نه صندلی است"، آشکارا از عهده توضیح آن برنمیآید، چه بسیار اسباب منزل دیگری که داخل در معنی نیمکت نباشند. بسیاری از عبارتهای که در معنی سلبی هستند، نیازمند تعریف سلبی هستند. کلمه "یتیم" یعنی "کودکی که پدر ندارد"؛ کلمه "طاس" به معنی حالتی مبنی بر "نداشتن موی سر" است و مانند آنها.
گاهی مبنایی برای انتخاب بین تعریف ایجابی یا سلبی وجود ندارد، میتوان "دائمالخمر" را بهعنوان "کسی که بهافراط مشروب میخورد" و یا بهگونهای معادل به شکل "کسی که بهاندازه مشروب نمینوشد" تعریف نمود. حتی وقتی یک تعریف سلبی درخور وجود دارد، در ابتدا باید جنس بهصورت ایجابی ذکر شود، و سپس، نوع را میتوان با رد کردن بقیه انواع جنس موردالذكر بهصورت سلبی معرفی كرد. اما بندرت پیش میآید كه تعداد انواع آنقدر كم باشد كه بتوان با ذكر و رد کردن آنها بهطور سلبی تعریف را تشكیلداد. و اگر هم ممکن باشد— مثلاً وقتی ما "مثلث مختلفالاضلاع" را بهصورت "مثلثی که نه متساویالاضلاع و نه متساویالساقین است" تعریف كنیم — و آن را بهصورت "مثلثی با اضلاع دوبهدو نابرابر" تعریف کنیم، رعایت قاعده اول، یعنی به دست دادن ویژگیهای ذاتی، بسیار بیشتر رعایت شده است. روشن است که چهارضلعی را نمیتوان "بهعنوان" چندضلعی که نه سهضلعی است، نه پنجظلعی، نه ششضلعی، نه..." تعریف کرد، زیرا انواع زیادی از جنس چندضلعی هستند که میباید جدا شوند. کلاً، تعریف ایجابی بسیار بهتر از تعریف سلبی است.
بهطور خلاصه، تعاریف مفهومی، بخصوص تعریف به شیوه جنس و فصل، میتواند برای هر مقصود که تعریف برای آن ساختهشده، کارساز گردد. آنها میتوانند به رفع چندپهلویی، کاهش ابهام، شرح نظری، و حتی نفوذ در انگیزه و رفتار کمک نمایند. آنها همچنین میتوانند بهآسانی در جهت افزایش و غنای واژگانی درباره آنچه به خاطر آنها درستشدهاند بکار روند. برای بسیاری اهداف، تعریفها مفهومی نسبت به تعریفهای مصداقی ارجح هستند، و از همه تعریفهایی که بر مفهوم تکیهدارند، آنها که بهوسیله جنس و فصل ساخته شدهاند معمولاً مؤثرترین و سودمندترین هستند.
خلاصه فصل
در قسمت ۱، بحث را با تعریف و تمیز تعریفشده (نمادی که تعریف میشود) از تعریفگر (نماد یا گروهی از نمادها که برای توضیح معنی تعریفشده بکار میرود) آغاز کردیم. ما، بین اقسام تعریف از جنبه کارکردی آنها تمیز قائل شدیم:
(۱) تعریف قراردادی، که در آنها معنی به عبارت منتسب میگردد (و از همین جهت نیز نمیتواند درست/راست یا نادرست/دروغ باشد)؛
(۲) تعریف واژگانی، که به گزارش آن معنی عبارت که هماکنون دارد میپردازد (و بنابراین میتواند درست یا نادرست باشد)؛
(۳) تعریف روشنگر، که هدف آن حذف ابهام و چند پهلویی است؛
(۴) تعریف نظری، که هدف آن سر و جمعکردن فهم ما در بعض دامنه اندیشگی است؛
(۵) تعریف اقناعی که هدف آن تأثیرگذاری و نفوذ در کردار است.
در قسمت ۲، توضیح دادیم عبارت عام عباراتی هستند که بر بیش از یک شی بگونه درست قابل کار زدن هستند. گفتیم مصداق یک عبارت عام گردآوُرد این اشیا است. مجموعه تمام ویژگیهای مشترك بین همه و فقط همه آن اشیاء مفهوم آن عبارت خواهد بود. تأکید کردیم که مصداق یك عبارت از روی مفهوم آن معین میشود، اما مفهوم از روی مصداق تعیین نمیشود؛ بنابراین عبارات با مفاهیم مختلف میتوانند دارای مصداق یكسان باشند؛ اما عبارات با مصداق مختلف نمیتوانند مفهوم یكسان داشته باشند.
در قسمت ۳، ساختار تعاریف را توضیح دادیم، ابتدا مصداق یک عبارت عام، چیزهای تفکیکشده بهوسیله آن، را از مفهوم آن، ویژگیهای به اشتراک گذاشته بهوسیله همه و فقط همه اعضای رده (کلاس) مشخصشده توسط آن عبارت را متمایز کردیم. سه گونه تعریف مصداقی (یا تفکیکی) را توضیح دادیم:
روش تعریف با مثال، که در آن نمونههای چیزهای تفکیکشده بهوسیله عبارت را فهرست کرده یا مثالهای از آنها را میآوریم؛
روش تعریف نمایانساز، که در آن با اشاره، یا حرکت بدنی شئ یا اشیایی را در شمول عبارت موردنظر را نشان میدهیم؛ و نیز
روش تعریف نیمه-نمایانساز، که در آن اشاره یا حرکت بدنی بهوسیله یک عبارت توصیفی که معنی آن هماکنون دانسته است همراه میگردد.
در قسمت ۴، سه روش تعریف مفهومی را تمیز دادیم:
تعریف ترادفی، که در آن واژه دیگری را که معنی آن هماکنون دانسته و هم معنی با واژه تعریفشده است را ارائه میکنیم؛
تعریف کنشور، که میگوید عبارت در یک حالت دادهشده به گونه درستی بکار بردنی است، اگر و فقط اگر انجام اعمال مشخصی در آن حالت همیشه نتیجه مشخصی را به دنبال داشته باشد؛ و سر آخر
تعریف به جنس و فصلی، که مشروح آن در قسمت ۵ بهتمامی آمد.
در قسمت ۵، تعریف بوسیله جنس و فصل را از نزدیک بررسی کردیم، که در آن ابتدا نام جنسی را میآوریم که نوع معینشده توسط تعریفشده زیر-رده آن باشد، سپس نام یک ویژگی (فصل یا وجه تمایز نوع) را كه متمایزکننده اعضای این نوع از همه اعضای دیگر انواع آن جنس باشد را آورده. سپس پیكربندی و توضیح پنج قاعده وضعشده سنتی برای تعریف به جنس و فصل پرداختیم:
قاعده ۱: یک تعریف باید ویژگیهای ضروری (ذاتی/متعارف) نوع را بیان نماید.
قاعده ۲: تعریف نباید دوری باشد.
قاعده ۳: تعریف نباید زیاده باریک یا زیاده گسترده باشد.
قاعده ۴: تعریف نباید با زبانی چندپهلو، کدر و کنایی بیان شود.
قاعده ۵: تعریف وقتی میتواند ایجابی باشد، نباید سلبی باشد.
تمرین
آ- عبارتهای زیر را با نظیر كردن تعریفشده به جنس و فصل مناسب تعریف نمایید.
تعریفشده | تعریفگر | ||
جنس | فصل | ||
۱-سور | ۱۱-قوچ | ۱-زادگان | ۱-ماده |
۲-پسر | ۱۲-مادیان | ۲-اسب | ۲-نر |
۳-برادر | ۱۳-کوتوله | ۳-مرد | ۲-خیلی بزرگ |
۴-بچه | ۱۴-مادر | ۴-خوراکی | ۳-خیلی کوچک |
۵-کرهاسب | ۱۵-تاتو | ۵-والدین | ۵-جوان |
۶-دختر | ۱۶-بره | ۶-گوسفند | |
۷-میش | ۱۳-خواهر | ۷-هم نیا | |
۸-پدر | ۱۸-تهبندی | ۸-زن | |
۹-غول | ۱۹-پسربچه | ۹-فرد | |
۱۰-دختر | ۲۰-نریان |
ب- تعاریف زیر را با توجه به قواعد روش جنس و فصل بررسی نقادانه كنید، بعد از پیدا كردن چالش (یا چالشها) قاعده یا قواعد رعایت نشده را نام ببرید. اگر تعریف زیاده گسترده یا زیاده باریك است علت آن را توضیح دهید.
۱. نابغه كسی است با ظرفیت ذاتی خود بر زندگی دیگران اثر خوب یا بد میگذارد. __Jacqueline Du Pre, in Jacqueline Du Pre: Her Life, Her Music, Her Legend (Arcade Publishing, 1999)
۲. دانش همان باور صحیح است. __افلاطون- تهتتوس Theaetetus
۳. زندگی هنر به دست آوردن نتایج كافی از مقدمات ناکافی است. —Samuel Butler, Notebooks
۴. "بنیاد" به معنای آن چیزی است كه بهطور پایهای کمککننده باشد. —Ch’eng Wei-Shih Lun, quoted in Fung Yu-Lan, A History of Chinese Philosophy, 1959
۵. تغییر، عبارت است از تركیب ناسازگارانه در جهت خلاف تعیّن وجود یك شئ و خود شئ. __ ایمانوئل کانت - نقادی عقل محض
۶. درستكاری، عبارت است از عادت به ترك فریبكاری.
۷. چاپلوسی، بیعت خباثت با پاكی است. —François La Rochefoucauld, Reflections, 1665
۸. واژه جسم در بیشترین شكل پذیرش عام آن، دلالت به پر کردن جا یا اتاقی مشخص، یا محلی فرضی را دارد، و به خیال بستگی ندارد، بلكه بخشی از چیزی است كه ما آن را جهان مینامیم. __توماس هابز لویاتان
۹. شكنجه، عبارت است از "هر عملی كه موجب درد و رنج گردد، جسمی یا روانی، بهقصد اجبار فرد برای انجام اعمالی چون به دست آوردن اطلاعات وی یا اطلاعات شخص سومی یا اعتراف". __كنوانسیون منع شكنجه ۱۹۸۴
۱۰. "علت" به معنی چیزی است كه معلولی را ایجاد میکند.
۱۱. جنگ . . . عملی پرخاشگرانه است بهقصد اجبار رقیب برای برآوردن اراده ما. —Carl von Clausewitz, On War, 1911
۱۲. بارانی عبارت است از یك پوشاك پلاستیكی بیرونی كه مانع آب میگردد.
۱۳. ریسک، هر چیزی است كه خطرناك باشد. —Safety with Beef Cattle, U.S. Occupational Safety and Health Administration, 1976
۱۴. عطسهكردن بیرون دادن باد با صدای بلند از بینی است. __Johnson Dictionary,1814
۱۵. فرد خستهكننده كسی است كه وقتی میخواهید وی گوش کند، صحبت میکند. __ Ambrose Bierce 1906
۱۶. هنر فعالیتی انسانی است كه از اهداف آن انتقال والاترین و بهترین احساسات برخاسته از بشر به دیگران است. __تولستوی Leo Tolstoi, What Is Art?, 1897
۱۷. قتل زمانی است که فردی دارای حافظه سالم و اختیار، خلاف قانون موجود ذیشعور زندهای را در تحت امنیت پادشاهی با سوءنیت قبلی چه بیواسطه چه باواسطه میکشد. —Edward Coke, Institutes, 1684
۱۸. ابر، عبارت است از توده بزرگ نیمه شفاف با بافتی نرم معلق در جو، كه شكل آن بهطور پیوسته و گوناگون در حال تغییر است. —U. T. Place, “Is Consciousness a Brain Process?” The British Journal of Psychology, February 1956
۱۹. آزادی انتخاب: ظرفیت بشر در انتخاب آزادانه بین دو یا تعداد بیشتری از جایگزینهای واقعی یا امكانات، این انتخاب همیشه محدود در گذشته و جریان امور واقع در لحظه حاضر است. ——Corliss Lamont, Freedom of Choice Affirmed, 1967
۲۰. سلامت عبارت است از حالت خوببودن جسمی، روانی و اجتماعی و نهفقط نبودن بیماری و ناتوانی. —Constitution of the World Health Organization, 1946
۲۱. معنای موردنظر ما از تحلیل، عبارت است از تحلیل تناقضات در هر چیز. __مائو، Mao Zedong, Quotations from Chairman Mao, 1966
۲۲. سروصدا عبارت است از هر پیام ناخواسته. —Victor E. Ragosine, “Magnetic Recording,” Scientific American, February 1970
۲۳. ایضاح (تبیین) یعنی زدودن ظواهر حقیقت، به خاطر دیدن حقیقت عریان. —Pierre Duhem, The Aim and Structure of Physical Theory, 1991
۲۴. مرشد گفت، تو، آیا میخواهی بگویم تا بدانی دانش چیست؟ وقتی تو چیزی را میدانی، بدانی که آن را میدانی، و وقتی چیزی را نمیدانی، بدانی که آن را نمیدانی. این همان دانش است. کنفوسیوس —Confucius, The Analects
۲۵. من نجابت سیاسی (political correctness) را همچون صورتی از نسبیگرایی جزمی تعریف میکنم، ناروادارانی همچون باورمندان به "ارزشهای سنتی" که نظرگاه آنان چنین به نظر میرسد وابسته باشد بر باور به صدق عینی. —Philip E. Devine, Proceedings of the American Philosophical Association, June 1992
ج. درباره تعریفهای زیر بحث نمایید.
۱. ایمان جوهر چیزهای امید داشته است، و گواهی به چیزهای ندیدنی. __ Heb 11:1
۲. "ایمان وقتی هست که شما عقیده به چیزی دارید که میدانید درست نیست" __ویلیام جیمز Definition attributed to a schoolboy by William James in “The Will to Believe,” 1897
۳. ایمان را میتوان بهطور خلاصه اینگونه تعریفکرد که داشتن عقیدهای است غیرمنطقی به رویدادی غیرمحتمل. __ H.L. Mencken, PreJudice, 1994
۴. شعر زیباترین، مؤثرترین، انگیزهدارترین بیان چیزهاست. __ Matthew Arnold, 1865
۵. شعر ثبت بهترین و شادترین لحظاتِ بهترین و شادترین ذهن است. __ Percy Bgssh shelly; The Defence Poetry 1821
۶. (Dog, n.) گونهای خدای اضافی یا فرعی که برای جلب سرریز و مازاد پرستش جهان طراحی شده است. —Ambrose Bierce, واژهنامه شیطان, c. 1911
۷. وجدان صدای درون است که میگوید کسی تو را مینگرد. __H.L. Mencken, 1949
۸. اوراق قرضه یک قرارداد قانونی برای تحویل آینده پول است. —Alexandra Lebenthal, Lebenthal and Company, 2001
۹. "راستی را،" اگر خلاصه كنیم، فقط یک اقتضا در روش تفکر ماست، بعینه چون "حق" که فقط یک اقتضا در کردار ماست. __ویلیامجیمز “Pragmatism’s Conception of Truth,” 1907
۱۰. مغرور بودن گرایشی است بهسوی بالیدن به ویژگیهای خود، افسوس خوردن یا تمسخر کردن کاستیهای دیگران، خیالبافی درباره موفقیتهای خیالی، یادآوری مدام موفقیتهای واقعی، خستگی سریع در گفتگوهایی با بازتاب بدون دلبستگیهای شخصی، ولخرجی در مقابل افراد ممتاز و کوتاهی در مقابل افراد معمولی. __Gylbert Ryle “The Concept of Mind” 1949
۱۱. اقتصاد، دانشی است که به بررسی پدیدههای برخاسته از زندگی اقتصادی بشر در اجتماع میپردازد. _J.N. Keynes, Scope and Methods of Political Economy 1891
۱۲. عدالت عبارت است از اینکه هرکس به کار خویش مشغول باشد، و فضول نباشد. ___ افلاطون رساله جمهوری
۱۳. افسانهها میگویند اقتصاددان برجسته، جان مینارد کینز، با اشاره به تحصیلات دانشگاهی از «تلقین غیرقابل درک به افراد بی تفاوت توسط افراد نالایق» یاد میکرد.
۱۴. اما نیکوئی، آنچه میفهمم اینکه با اطمینان میدانیم برای ما مفید است. __باروخ اسپینوزا-اخلاق
۱۵. پس قدرت سیاسی، که باید حق ساختن قوانینی همراه با مجازات مرگ، که در پی آن مرگ نیز کمتر نیز خواهد بود، و برای تنظیم و حفاظت حقوق مالکیت، و بکار گرفتن نیروی اجتماع در اجرای اینگونه قوانین، و در دفاع از منافع عموم در مقابل صدمات بیگانه، و همه اینها در جهت خیر عموم خواهد بود. __جانلاك-, Essay concerning Civil Government
۱۶. و اما باور چیست؟ آهنگ پایانی بر کلام در سمفونی زندگانی فرهنگی ما. __چارلز ساندرز پیرس - “How to Make Dun Idea clear”
۱۷. قدرت سیاسی، اگر درست بنامیم، فقط قدرت سازمانیافته یک طبقه است برای ظلم به طبقه دیگر. __كارلماركس و فردریش انگلس-The communist Manifesto 1848
۱۸. اندوه بر بیچارگی دیگران نگرانی است؛ و برخاسته تصور شاید بر من نیز رسد. __ توماس هابز-لویاتان Leviathan
۱۹. اینطور که مشاهده میکنیم معنایی که مردم از عدالت طلب میکنند نوعی از حالت فردی است که موجب اشتیاق افراد در عمل به آنچه منصفانه است و واداشتن آنها به عمل منصفانه و آرزوی داشتن انصاف. __ارسطو-اخلاق نیكوماخوس.
۲۰. پرسوجو عبارت است از کنترل یا هدایت انتقال از وضعیت نامعین به وضعیت معین در اجزاء متشکله و روابط آنها به قسمی که عناصر وضعیت اولیه تبدیل به یک کلیکنواخت گردد. _جان دیویی-Logic: The Theory of Inquiry 1938
۲۱. متعصب کسی است که قادر به تغییر ذهن خود نیست و سوژه را تغییر نخواهد داد. _وینستونچرچیل
۲۲. پشیمانی رنجی است که مردم در مقایسه با آنچه هست آنچه ممکنبود باشد، احساس میکنند. —Richard Gotti, “How Not to Regret Regret,” Bottom Line Personal, September 1992
۲۳. شادی عبارت است رضایت در همه خواستههای ما، در گستردگی نسبت به تنوع آنها، در شدت نسبت به درجه آنها و بهطور بالقوه نسبت به دوام آنها. —ایمانوئل كانت- نقد عقل منطق.
۲۴- تراژدی تقلیدِ کرداری است جدی و گسترده در تمامیت خود؛ به زبانی دل انگیز، هر گونه جداگانه در بخشهای اثر؛ پرشور و نه روایی، با رویدادهایی برانگیز ترحم و ترس، تا دستیابی به رهایی از چنین احساسات و آشفتگی. —ارسطو، Poetics
۲۵. پروپاگاندا دستکاری طراحیشدهای است تا شمارا بجای ملاحظه و ژرفنگری به پیش افتادهترین نتیجه رهنمون گردد. —Anthony Pratkanis, The New York Times, 27 October 1992
۲۶. . . . ستودن قریحه زنانگی اغلب . . . بعد از همهیِ آنچه میماند فقط توانایی برای مشاهده جنبههای کوچک بیاهمیت است و صورتبندی نتایج تجربی که نمیتوانند قیاسی بررسی شوند. —Germaine Greer, The Female Eunuch, 1971
۲۷. یک توتم داستانی است كه در صورت یک شئ پوشانده شده است. —Robert Stoller, “Observing the Erotic Imagination,” 1985
۲۸. مذهب یک سیستم کامل ارتباط انسانی (یا "صورتی از زندگی") است، که در وهله اول نشان دادن "برخورداری از امتیاز"، "عادتپذیری(در سخن )"، "امرونهی گری" است، وجوهی که چگونه یک جامعه خود را وقتی مواجه با "آنچه نافی تعالی ناپذیر . . . امکانات " میبیند وفق دهد. —Gerald James Larson, “Prolegomenon to a Theory of Religion,”Journal of the American Academy of Religion, 1978
۲۹. رابرت فراست شاعر ممتاز انگلیسیزبان، معنی لیبرال را فردی میدانست که ابا دارد در مباحثات جانب خود را بگیرد. —“Dreaming of JFK,” The Economist, 17 March 1984
۳۰. معنی یک واژه عبارت است از توضیحی که از توضیح معنی آن عاید میشود. _ لودویكوینگنشتاین -بررسیهای فلسفی —Ludwig Wittgenstein, Philosophical Investigations, 1953