فهرست این فصل:
• ربط: باز کی حرف می‌زند! "تو که خودت!"
• استقرا: استناد به مرجع بی‌ربط
• تمرین:ب
• فرض: مصادره به مطلوب
• ابهام: تأکید

مغالطه چیست؟

مغالطه

درآمد به منطق فصل ۵ قسمت ۱

یک مغالطه در معنای گسترده یک خطا در استدلال است، یعنی استدلالی که در آن مقدمات از پشتیبانی نتیجه برنیامده باشد. اما، در منطق به خطایی در استدلال یک مغالطه گفته که ”نوعی“ باشد، بعبارت دیگر، خطایی در استدلال که موردی از یک گونه‌ی مغالطه‌ای باشد. از همین جهت است که هر مغالطه نام ویژه خود را دارد. این فصل (فصل ۵) درباره شناسایی ”گونه‌های مغالطه“ و این قسمت درپی پاسخ به ”مغالطه چیست؟“ است.

۱.۵ مغالطه چیست؟

مغالطه

.

Fallacy

.

گونه‌ای استدلال که به نظر صحیح می‌آید، اما دارای خطا در دلیل آوری است.

وقتی استدلال می‌کنیم (قاعدتاً) سعی به آوردن دلیل به گونه صحیح داریم، بنابراین، یکی از وظایف اصلی منطق شناسایی رو‌ش‌هایی است که ما را به دلیل‌آوری غلط سوق می‌دهند. وقتی دلیل‌آوری غلط است که، مقدمات یک استدلال از عهده پشتیبانی نتیجه خود برنیاید، در این صورت، استدلالی ازاین‌گونه را مغالطه می‌نامیم. بنابراین، در این برداشت بسیار وسیع، هر خطا در استدلال یک مغالطه است. به‌طور مشابه، به هر اندیشه اشتباه یا باور نادرست می‌توان برچسب "مغالطه آمیز" بودن را نسبت داد.

منطقدان‌ها اصطلاح مغالطه را باریک‌تر از این بکار می‌برند و به هر خطا در استدلال مغالطه نمی‌گویند، مگر آن خطاهایی که نوعی باشند – یعنی، آن خطاها در استدلال، که یک الگو را نشان دهند و بتوان آن‌ها را شناسایی و نام‌گذاری کرد. منطقی بزرگ گوتلوب فرگه به این باور بود که یکی از وظایف هر منطقدان "نشان دادن تله‌های نهاده به‌وسیله زبان در مسیر هر اندیشمند است."

در این برداشت باریک‌تر، هر مغالطه، یک گونه استدلال غلط است. بنابراین، ممکن است استدلال‌ها مختلفی همگی دارای خطایی از گونه‌ای مشخص باشند، یعنی، آن‌ها گونه‌یِ یکسانی از خطا را نشان دهند. به استدلالی که چنین گونه خطایی را داشته باشد، گفته می‌شود، آن استدلال مرتکب مغالطه شده است. به یک استدلال خاص که مرتکب مغالطه شناخته‌شده‌ای گشته، عموماً، مغالطه گفته می‌شود، چراکه یک مثال موردی از آن خطای نوعی است.

برای مثال: اگر کسی این مقدمه که "همه علوم (science) در بنیاد ماتریالیستی هستند" را بپذیرد و سپس بحث کند کارل مارکس از مؤثرترین فیلسوفان قرن نوزدهم قطعاً ماتریالیست بود، پس باید وی علمی باشد، استدلال بدی انجام داده است. ممکن است درست باشد که آثار کارل مارکس (آن‌طور که خود نیز مدعی بود) علمی است، اما از این واقعیت که او ماتریالیست بود (که واقعاً بود) نتیجه نمی‌شود که او علمی است. دلیل‌آوری بد در اینجا مغلطه‌آمیز است. اگر هر آ یک ب باشد، از این واقعیت که کسی یک ب است نتیجه نمی‌شود که آن‌کس یک آ نیز است. همه سگ‌ها پستاندارند ولی نه همه پستاندارن سگ هستند. آنچه در اینجا آشکار است و جود یک الگوی خطایی است. این یک اشتباه بسیار رایج است که در فصل ۹ به تفصیل آن را بررسی خواهیم کرد. چون این الگوی خطایی، یا مغالطه، در بسیاری زمینه‌ها رخ می‌دهد با برچسب "مغالطه وضع تالی" نشان‌دار شده است. استدلال آمده در مثال بالا، در رابطه با کارل مارکس، مغلطه‌آمیز است زیرا مرتکب مغالطه شده و آن مغالطه، مغالطه وضع تالی است. توجه داشته باشید این مثال مستقل از ابهام موجود در کاربرد واژه "ماتریالیست"، که معانی متفاوت در علوم و مارکسیسم دارد، است.

خطای ساخته‌شده در مثال بالا را یک مغالطه صوری می‌نامند، زیرا، این الگوی خطایی در استدلال‌های استنتاجی و به‌صورت معین و قابل‌تشخیص ظاهر می‌شود. گونه‌های دیگری از مغالطه‌های صوری نیز وجود دارد. اما، بیشترین مغالطه‌ها صوری نیستند بلکه غیر صوری هستند: آن‌ها الگوهای خطایی هستند که در کاربردهای روزانه زبان ظاهر می‌شوند. مغالطه‌ غیرصوری، که در این فصل به آن‌ها به‌طور نزدیک نگاه خواهیم کرد، ناشی از اغتشاش در رابطه با محتویِ زبانی هستند که به کار گرفته شده. حدی برای گوناگونی صورت‌هایی که محتوی می‌تواند بدان‌ها درآید متصور نیست و ازاین‌جهت است که نمایان‌سازی مغالطه‌های غیرصوری اغلب سخت‌تر از مغالطه‌های صوری است. در این موارد، این زبان است، که به‌وسیله یک استدلال که به نظر در سطح یک استنتاج می‌نماید ولی در حقیقت هیچ ضمانتی بر آن نیست، ما را می‌فریبد. از این تله‌ها، از این گودال‌های سست پوشیده، که زبان در پیش می‌گذارد می‌توان دوری جست، اگر الگوهای این خطا‌ها به‌خوبی شناخته‌شده باشند. توجه فراوانی به این مغالطه‌های غیرصوری خواهیم کرد — گونه‌هایی از خطا که در کلام یا نوشتار روزانه با آن‌ها مواجه خواهیم شد. برای مثال در قسمت "نامه به سردبیر" روزنامه‌های روزانه [نیز در پی‌گفت نویسی‌های (comments) شبکه‌های اجتماعی اینترنتی و مانند آن‌ها.] این‌ها همه خطا‌های منطقی هستند که نامشان خواهیم برد و توضیحشان خواهیم داد.

ازآنجاکه، زبان غیردقیق و لغزنده است، باید در این تلاش محتاط باشیم. البته و گرچه باید دقیق باشیم تا چنین خطایی را انجام ندهیم، همچنین باید دقت کنیم تا از متهم کردن دیگران وقتی مغالطه‌ای ارتکاب نیافته پرهیز کنیم. اگر با استدلالی روبرو شدیم که در آن مغالطه‌ای وجود دارد، باید از خود بپرسیم واقعاً منظور از عبارات استفاده‌شده چیست. گاهی اتهام مغالطه به متنی که قصد مؤلف در آن نگاه خاصی بوده، برای مثال قصد شوخی داشته که نقدگر آن را ندیده، غیرمنصفانه است. همان‌طور که الگوی خطا در زبان گفتاری و نوشتاری تشخیص داده می‌شود، نوع زبان کاررفته نیز باید فهمیده شود. معیارهای منطقی ما باید بالا باشد، لیکن کارزدن این معیار‌ها در استدلال‌های زندگی روزانه نیز باید منصفانه و سخاوتمندان باشد.

توجه: