توسل به انگیزه
مغالطه
درآمد به منطق فصل ۵ قسمت ۳ بند ۲
توسل به همدردی مغالطهای که در آن استدلال بجای دلیلآوری به سخاوت، همدلی یا بخشایش تکیه میکند. گونههای دیگری از این مغالطه وجود دارد که میتوان از همه آنها با نام توسل به انگیزه نام برد. در این قسمت به برخی از آنها اشاره میشود.
۲.۳.۵ توسل به انگیزه (همدردی)
گونهای از استدلالِ توسل به انگیزه، که با فراوانی بسیار نیز ظاهر میشود، مغالطه احساسی توسل به همدردی ("قلب بخشایشگر" به لاتین ad misericordiam) است.
توسل به عواطف و انگیزهها
توسل به همدردی
Appeal to emotions
Appeal to the pity
ad Misericordiam
این مغالطه خود گونهای از استدلال توسل به عواطف و انگیزهها است. در این گونهیِ خاص استدلال بجای دلیلآوری به سخاوت، همدلی یا بخشایش تکیه میکند.
بخشش و همدردی اغلب از عواطف قابلتحسین آدمیاناند و عدالت را نیز، همانطور که خردمندانه گفته شده، باید با حس بخشایش اجرا کرد. مطمئناً موقعیتهای بسیاری هست که مدارا در مجازات مجرم در شرایط ویژهای موجه است. در چنین موقعیتهایی، برای مثال در مرحله صدور حکم در دادگاه، ممکن است چنین موقعیتی را شناسایی کرد و دلایل آن را قبل از صدور حکم یک مجرم در اختیار دادگاه گذاشت. این مغالطه نیست. این وقتی مغالطه است که چنین ملاحظاتی در تلاش برای آن انجام شود تا موجب گردد هیئتمنصفه یک متهم را، که واقعاً به خاطر اعمالی مقصر است و به خاطر آن اعمال محاکمه میشود، تبرئه کند. وقتیکه مقدمات (یا مقدمات ضمنی) یک استدلال در سرانجام خود چیزی بیشتر از یک دست آویزی به قلب بخشایشگر نباشد، آنگاه این استدلال آشکارا دستآویزی به همدردی و نیز مغلطهآمیز است. آنچه ویژگی این مغالطه است، صرفاً مورد استناد قرار دادن عواطف از گونه خاص، یعنی بخشش و مهربانی، است.
در جوامع مدنی، که وکیل مدافع به دنبال جبران خسارت برای آسیب رنج مشتریان خود است، بیشترِ تلاش وی بهطور ضمنی در دادگاه تجدیدنظر تکیه بر همدردی است. علت آسیب ممکن است نیروی عظیم منهدمکننده شرکتهای بزرگ بیعاطفه توصیف شوند؛ و یا طرف آسیبدیده را همچون یک قربانی درمانده بوروکراسی بیملاحظه یا بیکفایتی حرفهای جلوه دهند. بیچارگی در ناتوانی ادامهدار موکل را ممکن است به شیوهای جانگداز به تصویر آورند. یک مطالعه که توسط مدرسه بهداشت عمومی دانشگاه هاروارد انجام شد نشان داده که دستآویزی به همدردی واقعاً مؤثر است. این مطالعه نشان میدهد، وقتی پزشکان برای کوتاهی در وظیفه مورد شکایت قرار میگیرند، اندازه پول پرداختی به شاکیان پیروز خیلی بیشتر به سرشت آسیبی که متحمل شدهاند وابسته است تا اینکه بتوان نشان پزشک متهم درواقع خطایی انجام داده یا نه. ➥
در محاکمات جنائی، همدردی اعضای هیئتمنصفه هیچ ربطی به بیگناهی یا گناهکاری متهم ندارد، حالآنکه و باوجوداین، توسل به چنین همدردیهایی ممکن است انجام شود. گاهی چنین دادخواهیها غیرمستقیم انجام میشود. سقراط هنگام محاکمه خود در آتن پس از اشاره تحقیرآمیز به متهمانی که جهت انگیزاندن حس همدردی اعضای هیئتمنصفه فرزندان و خانواده خود را نزد آنها میآوردند چنین ادامه میدهد:
. . . اکنون
که درخطر از دست دادن جان هستم، هیچیک از اینها را نکردم: در یک تقابل که میتواند به ذهن او (هریک از اعضای هیئتمنصفه) خطور کند، هرآینه ممکن است بر من خشم گیرد، و علیه من در خشم خويش نظر دهد، چراکه در این ماجرا از من ناشاد است. اکنون اگر چنین فردی در میان شما هست - به خاطر داشته باشید، من نمیگویم که هست - منصفانه به او جواب میدهم، دوست من، من نیز چون بقیه یک بشر هستم، موجودی از گوشت و خون، و نه آنگونه که هومر میگوید "از چوب و سنگ"، من خانوادهای دارم و فرزندانی، به عدد سه،
ای آتنیها، یکی اکنون خود مردی است و دو دیگر هنوز جوان، بااینهمه آنها را به دادخواهی و برائت بدین جایگاه نیاوردهام.
_
افلاطون، آپولوژی، ۳۴؛ برگردان: Jowett translation.
روشهای بسیاری وجود دارد تا رشتهی قلبها را بهسوی خود کشید، و اکثر آنها نيز امتحان شدهاند. در داستان جوانی که متهم بود با تبر مادر و پدر خود را کشته، دادخواهی از حس همدردی اینگونه به ریشخند گرفتهشده: وقتی در مقابل براهین اثبات جرمش قرار گرفت، با این ادعا که او اکنون یک یتیم است خواستار رأفت و مهربانی دادگاه شد.
منطق دانان نامهای ویژهای به دیگر گروهِ مغالطههای توسل به انگیزه میدهند. بنابراین، ممکن است کسی توسل به رشک (ad invidiam)، توسل به ترس (ad metum)، توسل به نفرت (ad odium)، و توسل به غرور و افتخار (ad superbium) را نیز تمیز دهد. در همه اینها خطای اصلی تکیه استدلال بر انگیزهها بهعنوان مقدمات است.