چند معنایی
مغالطات ابهام
درآمد به منطق فصل ۵ قسمت ۶ بند ۱
مغالطه چند معنایی وقتی سرمیزند که در استدلال دو یا چند معنی از یک واژه یا عبارت یکسان درهم شده است؛ این درهمشدن در ساده ترین صورت آن تفاوت معنای یک واژه یکسان در مقدمات و در نتیجه است. کاربرد بیدقت واژگان نسبی نیز میتواند موجد سرزدن این مغالطه، موسوم به مغالطه واژگان نسبی، گردد. این قسسمت شرح این دو است.
۱.۶.۵ چند معنایی
چندمعنایی
Fallacy of equivocation
مغالطهای که در آن، دو یا تعداد بیشتر معنی در بخشهای مختلف یک استدلال برای واژه یا عبارت بکار گرفتهای، بهتصادف یا بهعمد، وجود دارد.
اکثر واژهها بیشتر از یک معنی لفظی دارند، و بیشتر اوقات هم با توجه به زمینه متن و فهم درخور هنگام خواندن و شنیدن، مشکلی در تمیز این معانی از یکدیگر وجود ندارد. اما وقتی معانی چند واژه یا عبارت را در هم بیامیزیم – عامدانه یا تصادفی – واژه را چندپهلو بکار گرفتهایم. چنانچه این کار درزمینهٔ یک استدلال انجام پذیرد، مرتکب مغالطه چندمعنایی گشتهایم.
گاهی چندمعنایی آشکار و فاقد هدف ویژه است و بیشتر برای متنهای طنز بکار گرفته میشود. لویس کارول در اثر خود ماجراهای آلیس در آنسوی آینهها لبریز از چندمعناییهای سرگرمکننده و هوشمندانه است. در یکی از این نمونهها آمده:
"با چه کسی از جاده گذشتی؟" شاه ادامه داد، و برای لحظهای با دستانش به پیامرسان اشاره کرد.
پیامرسان گفت "هیچکس."
شاه گفت "کاملاً درست است. این خانم جوان هم او را دیده، پس از اینقرار هیچکس از تو تندتر راه نمیرود."
چندپهلویی در این قطعه متن درواقع بیشتر زیرکانه است. در اولین کاربرد واژه "هیچکس" معنی آن "هیچ فردی" است. سپس مورد ارجاعِ ضمیر ("او") شده است، بهگونهای که آشکار میسازد واژه "هیچکس" باید نام شخصی باشد. در ادامه واژه یکسان بازهم بهعنوان نام ("هیچکس") بکار رفته است، اینبار اشاره به کسی دارد که ویژگی (از جاده گذشتن) را دارد که ظاهراً از اولین کاربرد عبارت به دست میآید. چندپهلویی گاهی ابزار شوخطبعی میشود — و لویس کارول منطقدان خیلی شوخطبعی بوده. ➥
استدلالهای چندمعنایی همیشه مغالطه آمیز هستند، اما همیشه هم مهمل یا طنز نیستند، همانگونه که در مثال زیر ملاحظه خواهید کرد:
در عبارت «ایمان داشتن به» چندمعنایی وجود دارد که کمک میکند ایمان قابلاحترام به نظر برسد. وقتی یک مرد میگوید به رئیسجمهور ایمان دارد وی فرض کرده بر هرکسی آشکار است که یک رئیسجمهور وجود دارد، و همین الآن هم موجود است، و اظهار اطمینان کرده است که رئیسجمهور درمجموع کارهای مفید انجام میدهد. اما اگر یک مرد بگوید به تلهپاتی ایمان دارد، منظور او این نیست که اطمینان دارد تلهپاتی درمجموع کارهای مفید انجام میدهد، او عقیده دارد که تلهپاتی گاهی رخ میدهد، و تلهپاتی وجود دارد. بنابراین، عبارت «ایمان داشتن به آ» گاهی به معنای این است که اطمینان به کارهای مفید توسط “آ” وجود دارد، و فرض بر این است یا دانسته است که “آ” وجود دارد. معنی «ایمان داشتن به خداوند» کدام است؟ به گونه چندپهلو هر دو معنا، و بهطور بدیهی آنچه در یک برداست از معنای آن برمیآید، توصیه به آنچه در معنای دیگر برداشت میشود، است. اگر یک خداوند قادر متعال وجود دارد بهطور بدیهی قابلقبول است که عقیده داشت وی اعمال خیر انجام میدهد. در این برداشت "ایمان داشته داشته باش به خداوند" یک نصیحت قابل قبول است، اما القا کننده به برداشت دیگر هم هست، یعنی "باور آوردن به خداوند قادر متعال و خیر، فارغ از برهان". بنابراین مقبولیت باور به خداوند، چنانچه وجود دارد، سبب گردیده تا به نظر برسد باور داشتن به وجود خدا نیز مقبولیت دارد. ➥
■ چند معنایی واژگان نسبی:
گونهای از چندمعنایی (مغالطه واژگان نسبی) وجود دارد که بهویژه شایسته یادآوری است. خطایی که برخاسته از کاربرد نابجای واژگان "نسبی" است؛ این واژگان دارای معانی مختلف در زمینههای مختلف است. برای مثال، واژهیِ بلند یک واژهیِ نسبی است؛ یک مرد بلند و یک ساختمان بلند در دو مقوله کاملاً مختلف جای میگیرند. یک مرد بلند مردی است که از اکثر مردها بلندتر است، یک ساختمان بلند ساختمانی است که از اکثر ساختمانها بلندتر است. انواعی از استدلال که برای عبارات غیر نسبی معتبر هستند، وقتی بجای آنها کلمات نسبی جانشین گردند از اعتبار ساقط میگردند. "فیل یک حیوان است؛ بنابراین یک فیلِ خاکستری نیز یک حیوان خاكستری است" یک استدلال معتبر است. واژه خاکستری یک واژه غیر نسبی است. اما استدلال "یک فیل یک حیوان است، بنابراین یک فیلِ کوچک یک حیوان کوچک است" مهمل است. نکته در اینجا نسبی بودن واژه "کوچک" است: یک فیل کوچک یک حیوان بسیار بزرگ است. با توجه به واژه نسبی "کوچک"، مغالطه رخداده گونهای از چندپهلویی است. همه چندپهلوگوییهای نسبی به این آشکاری نیستند. واژه "خوب" یک واژه نسبی است، و اغلب نیز بحث در مورد آن بهصورت چندپهلو است. برای مثال، با توجه به چنین و چنان او یک فرمانده خوب است و بنابراین باید یک رئیسجمهور خوب هم باشد، یا او یک تحصیلکرده خوب است، بنابراین باید معلم خوب هم باشد.