فهرست این فصل::
فهرست این فصل:

استناد به جهل

مغالطات استقرای معیوب

درآمد به منطق فصل ۵ قسمت ۴ بند ۱

استناد به جهل گونه‌ای استدلالِ مغالطه‌ آمیز است. این مغالطه وقتی رخ می‌دهد که فردی به درست بودن گزاره‌ای از آن جهت که نادرستی آن ثابت نشده، یا به نادرست بودن گزاره‌ای ازآن‌جهت که درستی آن ثابت نشده، استناد کند. این قسمت پی‌گیر این مغالطه بسیار رایج و آزاردهنده است.

۱.۴.۵ مغالطات استقرای معیوب:  استاد به جهل

مغالطات استقرای معیوب

.

Fallacy of defective induction

.

مغالطه‌ای که درآن برای تضمین نتیجه مقدمات بسیار ضعیف یا ناکارا هستند.

استناد به جهل

.

استدلال بر مبنای ندانسته‌ها

.

Argumentum ad Ignorantiam

.

Argument from ignorance

.

مغالطه‌ای که در آن،   گزاره‌ای درست   گرفته می‌شود چون نادرستی آن ثابت نشده، یا نادرست   گرفته می‌شود چون درستی آن ثابت نشده.

مقدمات استدلال‌های شرح داده در قسمت قبل [قسمت ۳- مغالطه‌های ربط] بی‌ربط با نتیجه هستند. اما، بسیاری استدلال مغلطه‌آمیز دیگر هست که گرچه مقدمات به نتیجه ربط دارد، لیکن در کل، قابل‌قبول نیستند. ما این‌ها را مغالطات استقرای معیوب می‌نامیم. آنچه در مقدمات این‌ها ادعا می‌شود، همچون دلایلی نیکو برای رسیدن به نتیجه دست آمده خدمت نمی‌کنند.

■ استدلال از ندانستگی(دست‌آویزی به ندانسته‌ها):

کسی مغالطه استدلال بر مبنای ندانسته‌ها (استناد به جهل / دست‌آویزی به ندانسته‌ها) را مرتکب می‌شود، که به درست بودن گزاره‌ای از آن جهت که نادرستی آن ثابت نشده، یا به نادرست بودن گزاره‌ای ازآن‌جهت که درستی آن ثابت نشده، استناد کند. صرفاً، از اینکه نادرستی بعضی گزاره هنوز اثبات نشده، مجاز نیستیم نتیجه بگیریم آن گزاره درست است. و نیز به وارون می‌توان گفت: اگر درستی گزاره‌ای هنوز اثبات نشده، مجاز نیستیم نتیجه بگیریم آن گزاره نادرست است. بسیاری گزاره درست هنوز ثابت نشده‌اند، و البته، به همان اندازه نیز گزاره نادرست هنوز اثبات نشده است. این واقعیت که در حال حاضر اطمینان نداریم، بعید است همچون دلیل نیکو برای ادعای دانستگی از نادرست‌ها یا از درست‌ها، بکار آید. این‌چنین استنتاجی معیوب و آفت‌زده است؛ این مغالطه را استناد به ندانستگی (ad ignorantiam به لاتین) نام نهاده‌اند. گاهی ندانستگی ما را وامی‌دارد تا قضاوت را تعلیق و به گزاره موردشک نه درستی و نه نادرستی نسبت دهیم.

بنای یادبود فردریک داگلاس
بنای یادبود فردریک داگلاس

برای نمونه، بنای یادبودی به نام فردریک داگلاس، طرفدار بزرگ الغای برده‌داری، در گوشه شمال غربی پارک مرکزی در شهر نیویورک وجود دارد. زیر مجسمه ۸ فوتی داگلالس پوششی از گرانیت از آرایه‌های مربعی به‌عنوان بخشی از یک رمز مخفی، تعبیه شده؛ یک رمز مخفی که بنا بر روایت، در امتداد راه آهن زیرزمینی، راهنمای بردگان فرار کرده از مالکان جنوبی خود بود. لیکن، اکنون مورخان برجسته موافق‌اند که هرگز چنین پوششی برای رمز در میان نبوده است. هیچ نمونه بازمانده‌ای از چنین پوششی باقی نیست و هیچ اشاره‌ای نیز در خاطره‌نویسی‌های آن روزگار از چنین پوشش رمزها وجود دارد. بااین‌وجود، طراح این یادبود، ال‌جرنون میلر (Algernon Miller) پای می‌فشرد که چنین پوششی در بنا بماند. وی گفته "مهم نیست چه کسی چه می‌گوید، آن‌ها [منتقدان پژوهشگر وی] که در آن زمان نبوده‌اند." از این‌که نمی‌دانیم این روایت درست است یا نه، وی نتیجه گرفته که درست فرض کردن آن موجه است.

مغالطه دست‌آویزی به ندانستگی وقتی سر از علوم در می‌آورد که ادعایی از اینکه، شاهدی به درست بودن آن یافت نشده، مردود شمرده می‌شود. ممکن است دلایل خوبی برای نبود آن‌ها باشد: برای مثال در باستان‌شناسی یا فسیل‌شناسی ممکن است شواهد در طول زمان از بین رفته باشد. در ستاره‌شناسی و فیزیک ممکن است شواهد موردنظر آن‌قدر در زمان و در فضا دور باشند که به‌گونه فیزیکی دست نایافتنی باشند. این واقعیت که بعضی شواهد موردنظر گردآوری نشده، موجه نمی‌کند که نتیجه یا ادعای ممکن دیگری نادرست است.

استدلال بر [مبنای] جهل برای کسانی که از گزاره‌های موردشک و حتی دور از ذهن دفاع می‌کنند به‌ویژه جذاب است. شبه-دانشمندانی که ادعاهای تحقیق-ناپذیر درباره پدیده‌های ماورای طبیعی (مانند تله‌پاتی یا ارتباط با مردگان) دارند، ممکن است ازاین‌جهت که، درواقع، منتقدان آن‌ها قادر به اثبات نادرستی ادعاهای آن‌ها نیستند، بر درستی ادعاهای خود پا‌فشاری نمایند.

در تاریخ علم، این روش (استناد به جهل)، که در نقد گالیله آمده، مشهور است. وقتی‌که وی از میان تلسکوپ خود برجستگی‌ها و گودال‌های ماه را به ستاره شناسان تراز اول زمان خود نشان داد، بعضی از تحصیل‌کرده‌های آن دوران، که کاملاً متقاعد بودند ماه به شکل یک کره کامل (صاف) است، همان‌گونه که در الهیات مسیحی و علوم ارسطویی چنین اندیشیده می‌شد، علیه گالیله استدلال ‌كردند، که گرچه [در سطح ماه] به‌ظاهر برجستگی و گودال دیده می‌شود، ولی درواقع، ماه به شکل یک کره کامل است، زیرا هر آنچه به‌صورت پستی و بلندی دیده می‌شود، توسط ماده‌ای بلورین و نامرئی پرشده ‌است— فرضیه‌ای كه کمال در اجسام آسمانی را از تخریب نجات می‌داد و این همان چیزی بود که گالیله نمی‌توانست نادرستی آن‌ را ثابت کند. در ادامه این داستان اساطیری مدرن، گالیله برای بازگشایی استدلال از جهل، استدلال دیگری را به همین قسم به‌عنوان یك کاریکاتور پیشنهاد کرد. ناتوان از اثبات عدم وجود ماده شفاف بلورین پرکننده گودال‌های ماه، وی فرضیه‌ای به‌‌گونه معادل و محتمل به میان آورد و آن اینکه‌، برخاسته (بلند شده) از آن پوشش بلورین نامرئی [در سطح ما] کوهستان‌هایی هستند چه‌بسا با قله‌های بزرگ‌تر— اما ساخته‌شده از همان بلور و بنابراین غیرمرئی! این جوابی به‌نقد فرضیه وی[صاف نبودن سطح ماه] بود، كه ناقدان وی را توان اثبات نادرستی آن نبود.

هر زمان که پای بعضی تغییرات بزرگ، در میان نهاد‌ها یا در جامعه به‌طور گسترده به میان آید، آن‌هایی که از آن تهدید می‌شوند، احتمالاً با یک استدلال استناد به جهل به آن حمله می‌کنند. از کجا بدانیم که آن کار خواهد کرد؟ چگونه باید دانست که ایمن است؟ ما نمی‌دانیم؛ و بدون دانش از ایمنی آن نباید تغییرات پیشنهادی را بپذیریم. معمولاً اثبات کارایی و ایمنی از قبل غیرممکن است. گاهی این اعتراض به صورت پرسشی است که خبر از وحشتناک‌ترین پیشامدها (ولی، بدون ادعای روی دادن آن‌ها) می‌دهد.

این مغالطه می‌تواند یک مانع در پیشرفت باشد. وقتی در سال‌های دهه ۱۹۷۰ برای اولین بار نوترکیبی در دی.‌اِن.‌اِی (DNA)، که اکنون یک ابزار ارزشمند در علوم پزشکی است، ممکن شد، اعتراض‌ها به آزمایش‌های بیشتر، در این حوزه علم، به‌طور گسترده بر ندانستگی بود. همه آزمایش‌ها درزمینهٔ نوترکیبی دی.‌اِن.‌اِی می‌بایست فوری تعطیل می‌شد، یک دانشمند برجسته که این را گفت؛ پرسید: "اگر دکتر فرانکشتاین باید تولید هیولاهای کوچک بیولوژیک خود را ادامه دهد . . . چگونه می‌توان مطمئن شد که یکی از این هیولاهای کوچک از آزمایشگاه فرار نکند؟" یک دانشمند ترسان دیگر که درپی بستن این پژوهش‌ها بود به‌صراحت مغالطه استناد به ندانستگی را انجام داد:

آیا می‌توانیم عواقب آن را پیش‌بینی کنیم؟ ما جاهل از اصول گسترده فرگشت هستیم . . . ما آشکارا نمی‌دانیم. ما در حال حاضر جاهل به درک عوامل گوناگون در فرایند تکاملی هستیم. ما نسبت به عمق حفره‌های ایمنی زیست‌محیطی خود جهل داریم. ما آن را نمی‌دانیم.

آنچه ما نمی‌دانیم توجیه‌کننده تلاش برای آموختن نیست. خوشبختانه این توسل به جهل مانع از آن نشد تا تجربه در یک قلمرو علمی پایان بپذیرد، قلمروی که ارزش آن، شمرده نشدنی، در نجات و بهتر کردن زندگی در طول سالیان بعدازآن ثابت شد.

تغییرات سیاسی می‌تواند توسط استناد به نادانی، چه در جهت آن و چه در مخالفت با آن، پشتیبانی شود. دولت فدرال (آمریکا)، در سال ۱۹۹۲، طی حكمی به ایالت ویسکانسین، مجوز کاهش مزایای اضافی را که به مادران دارای بیشتر از یک فرزند تعلق می‌گرفت صادر نمود. از فرماندار ویسکانسین پرسیده شد، آیا مدارکی هست تا نشان دهد که مادران ازدواج‌کرده به خاطر این مزایا دارای فرزند بیشتری شده‌اند؟ جواب وی استناد به جهل و چنین بود: "نه، وجود ندارد، درواقع چیزی نیست، اما هیچ مدرکی هم علیه آن وجود ندارد."

در بعضی امور، این واقعیت که مدرک یا دلیل معینی به دست نیامده است، البته پس از جستجوی فعالانه و حساب‌شده برای پیدا کردن آن‌ها، می‌تواند دارای مقدار فراوانی توان استدلالی باشد. برای مثال، داروهای جدید برای سلامت بودن مورد آزمایش قرار می‌گیرند، معمولاً آن‌ها را روی جوندگان یا سایر حیوانات در دوره‌هایی به‌اندازه کافی و طولانی بکار می‌برند، عدم وجود اثرات سوء در این حیوانات گواهی بر این است (گرچه نه به‌عنوان مدرک قطعی) که احتمالاً روی انسان نیز اثر سوء مهمی نخواهند داشت. حمایت از مصرف‌کنندگان اکثراً بر چنین مدارکی است. در اموری نظیر این‌ها، تکیه ما بر ندانستگی نیست، بلکه بر دانش، یا باور راسخ ما است، یعنی پیشامدی را که نگران رخ دادن احتمالی آن هستیم، می‌توانست دریکی از حالت‌های آزمایش پیش می‌آمد. این کاربرد عدم توانایی در اثبات درستی چیزی بر این فرض استوار است که محققان بسیار کارآمد به‌احتمال بسیار زیاد در جستجوی مدارک چیزی را فرونگذاشته‌اند. فاجعه‌های غم‌انگیزی در این موارد پیش‌آمده است، ولی، اگر استانداردها بسیار بالا باشند— و اثبات قطعی بی‌ضرری، که هرگز قابل وصول نیست، موردنظر باشد— آنگاه مصرف‌کنندگان چیزی را که می‌تواند ارزشمند باشد، حتی درمان‌های داروئی نجات‌بخش را، نخواهند پذیرفت.

به‌طور مشابه، وقتی بررسی‌های امنیتی درباره افراد، نتیجه‌ای که نشان‌دهنده رفتار مخل آنان است ارائه نمی‌کند، اگر چنین نتیجه گرفته شود، که بررسی‌ها، ما را در حالت ندانستگی باقی گذاشته‌اند، آنگاه این نتیجه نادرست است. یک بررسی جامع به‌گونه صحیح، به "پاک" بودن آن‌ها نتیجه داده است. نتیجه نگرفتن در بعضی حالات، به همان اندازه نتیجه غلط گرفتن مخل یک استدلال صحیح است.

در اکثر نظام‌های حقوقی، بی‌گناهی افراد مگر در صورت اثبات ارتکاب جرم مفروض است. علت آن تشخیص ما به این است که محکوم کردن یک بی‌گناه بسیار سنگین‌تر از تبرئه یک مقصر است. بنابراین، به‌طور قانونی می‌توان ادعا کرد، چنانچه دادستان در دعاوی نتواند، فراتر از شک معقول[شکی که صرفاً شک است]، تقصیری را اثبات کند، تنها رأی ممکن غیر مقصر بودن است. دادگاه عالی آمریکا با عبارات زیر این استاندارد را برای ثبوت(جرم) به‌طور محکم تصدیق می‌کند:

استاندارد شک معقول . . . ابزاری است ابتدایی در جهت کاهش خطر محکومیت‌های ناشی از خطای امور واقع. این استاندارد پایه استواری جهت پیش‌فرض بی‌گناهی را فراهم می‌آورد— این اصل مسلم و قاعده ابتدایی استوار، بنیاد ساختار حقوق جزای ما است.

اما، این استناد به ندانستگی وقتی نتیجه‌بخش است، که بی‌گناهی فقط در غیاب دلیل علیه آن پیش‌فرض گرفته شود، در سایر زمینه‌ها، این‌چنین استنادی در حقیقت یک استدلال ارجاع به جهل است.

توجه: