فهرست این فصل:
• ربط: باز کی حرف می‌زند! "تو که خودت!"
• استقرا: استناد به مرجع بی‌ربط
• تمرین:ب
• فرض: مصادره به مطلوب
• ابهام: تأکید

ازدست رفتنن سررشته

مغالطه

درآمد به منطق فصل ۵ قسمت ۳ بند ۷

ازدست رفتن سررشته (سخن) مغالطه‌ای است که در آن یک استدلال به خطا پس‌زده می‌شود و این پس‌زدن ناشی از فهم مغشوش موضوع مورد مباحثه است. به‌عبارت دیگر، استدلالی ارائه شده که در آن مقدماتِ استدلال پشتیبان نتیجه‌ای است که در اصل موضوع مورد بحث نبوده است. این قسمت توضیح این مغالطه است.

۷.۳.۵ ازدست‌دادن سررشته سخن

ازدست رفتن سررشته

.

Missing the point

.

Ignoratio elenchi

.

مغالطه‌ای است که در آن، مقدمات پشتیبان نتیجه‌ای  جز ازآنچه به میان آورده‌اند (موضوع بحث) هستند.

در میان مغالطه‌های ربط این واپسین مغالطه شاید سخت‌ترین آن‌ها برای شرح دقیق باشد. نام‌های گوناگون جایگزین، ازجمله نتیجه بی‌ربط، ردیه‌یِ نادرست، به این مغالطه داده‌شده. این مغالطه وقتی رخ می‌دهد که یک استدلال می‌شکند، یعنی با یک بررسی نزدیک درمی‌یابیم که بین مقدمات و نتیجه یک "گسست" پیش‌آمده است.  این گسست گاهی عمدی و فریب‌آمیز است، اما بیشتر برآمده از اندیشیدن درهم‌وبرهم است، یک سردرگمی در دلیل‌آوری که آورنده استدلال نیز به‌تمامی بدان آگاه نیست یا آن را درنیافته است.

ارسطو، که نخستین طبقه‌بندی مغالطات غیرصوری را‌ به‌گونه روشمند ارائه کرد، می‌گوید، این مغالطه، که ما آن را ازدست رفتن سررشته (یا ignoratio elenchi) می‌نامیم، خطایی است برخاسته از پیگیری برای پس زدن یک استدلال. واژه لاتینی elenchi، دست آمده از یک واژه یونانی، به معنی هیچ‌سازی برهان یا ردیهِ برهان است. ازدست رفتن سررشته یک ردیه است که به خطا انجام می‌گیرد، چراکه آورنده استدلال خود گزاره مورد اختلاف را به‌تمامی درنیافته است و طرف دیگر ادعایی غیر از آنچه در ابتدا مطرح بود را رد می‌کند یا می‌کوشد تا آن را رد کند. وی سررشته را از دست داده است.

برای مثال، فرض کنید فردی پای می‌فشرد که چه قدر افزایش بودجه برای دبستان‌های عمومی مهم است. حریف وی تأکید می‌کند که آموزش کودکان بسیار بیشتر از صرف آموزش دبستانی است، که این نیز وابسته به گذران سال‌های پیش‌دبستانی است. این ادعا به‌تمامی پذیرفتنی است ولی این، یک از‌دست‌دادن سررشته است که پیش‌تر گفته شد. یک طرف استدلالی برای گزاره آ، نیاز به افزایش بودجه، را در پیش می‌گذارد، مخاطب وی در مخالفت گزاره ب، اهمیت آموزش پیش‌دبستانی، را ارائه می‌کند.

نیز فرض کنید بحث بسیار چالش‌برانگیزی درباره اصلاح قانون مالیات— به فرض حذف مالیات بر ارث، در جریان است. طرفی بحث می‌کند که این مالیات ناروا است، زیرا مالیات بر املاک ماترک هنگام تحصیل آن پرداخت‌شده است— و بنابراین مالیات گرفتن از چنین ماترکی دو بار مالیات گیرفتن است. طرف مقابل که پشتیبان دریافت مالیات است می‌گوید مالیات بر ارث برای املاکِ بسیار گسترده است و افزون بر آن (طرفدار مالیات بر ارث ادامه می‌دهد) دولت نیازمند پول است. این پاسخ یک ازدست رفتن سررشته است. البته می‌توان از مالیات بر ارث دفاع کرد، اما گستردگی املاک و نیازمندی به منابع مالی، ازدست رفتن سررشته استدلالی است که ارائه شده بود، یعنی: ادعای ناروا بودن دو بار مالیات گرفتن. به شیوه مشابه، در یک جنجال (به فرض) بر سر یک سیسم تسلیحاتی جدید بسیار پرهزینه برای ارتش، مشکوک بودن جنبه عملیاتی و هزینه بسیار زیاد آن مورد نقد است. اگر مقدمات مدافعان این بحث به چیزی بیشتر از نیاز مبرم به دفاع ملی‌یِ توانمند تأکید نکنند، آنگاه این مدافعان گرفتار ازدست رفتن سررشته شده‌اند. بسیار آسان می‌توان به اهداف با عبارات کلی— مانند امنیت ملی، توازن بودجه —  تأکید کرد؛ به‌احتمال بیش، پرسش سخت در این منازعه این است که آیا بعض مقیاس‌های خاص پیشنهادی (یک سیستم تسلیحاتی جدید، یک مالیات خاص) واقعاً به اهداف مفروض می‌انجامند و اگر احتمالاً می‌انجامند آیا به کارایی و کارآمدی جایگزین‌های دیگر هستند. دور زدنِ پرسش‌های سخت با تأکید بر توافق به تعمیم‌های آسان (کلی‌گویی‌ها‌) درباره اهدافِ گسترده‌تر ازدست رفتن سررشته است.

در یک برداشت، هر مغالطه از گونه بی‌ربطی یک ازدست رفتن سررشته است، زیرا در همه‌یِ این مغالطات شکافی بین مقدمات و نتیجه است. مقدماتی که بی‌ربط هستند— شاه‌ماهی سرخ، پهلوان پنبه، استدلال بر شخص — همه یک ازدست رفتن سررشته هستند و چنین نیز است. لیکن ما این نام را برای آن مغالطات بی‌ربطی نگاه خواهیم داشت که در بقیه رده‌ها جای نمی‌یابند. می‌توان گفت، ازدست رفتن سررشته یک رده کلی از مغالطات است: آن مغالطات که در آن‌ها آشکارا، مقدمات در ایجاد پیوستگی با نتیجه‌یِ منظور، با انسجام درخور استدلالِ بخردانه، ناموفق هستند.

■ نتیجه‌یِ پرت:

عبارت دیگری نیز با چنین گستردگی و انعطاف وجود دارد، این عبارت، نتیجه پرت non sequiter که معنی لفظی "درپی نمی‌آید" را دارد، است. یک نتیجه پرت یک استدلال است که در آن، نتیجه آشکارا از مقدمات به دست نمی‌آید. در این برداشت کلی، هر مغالطه یک نتیجه پرت است. یک نامزد رئیس‌جمهوری آمریکا در سال ۲۰۰۰، جرج دابلیو بوش، خاطرنشان می‌کرد (با توجه به اختیاراتش به‌عنوان فرماندار تگزاس) در فکر به تعويق انداختن حكم اعدام مردی است که به علت جنایت محکوم به اعدام شده و در نوبت اجرای حكم قرار دارد. از وی پرسیده شد، چرا قبل از آنکه تصمیم قطعی بگیرید این خبر را اعلام کردید؟ او جواب داد:

معتقدم این موقعیت مهمی برای من است تا علامتی را درباره آنچه ممکن است انجام دهم ارسال نمایم، زیرا این موقعیتی است که با بی‌گناهی یا گناهکاری انسانی روبرو هستیم.

بیشتر کاربرد عبارت نتیجه پرت مربوط به زمانی است که شکاف بین مقدمات و نتيجه به‌طور ناراحت‌کننده بسیار گسترده است. "یک نتیجه پرت زمخت و بزرگ" آن‌طور که آبراهام لینکلن در یک سخنرانی در سال ۱۸۵۴ مشاهده کرده بود "گاهی دو برابر خطرناک‌تر از يك مغالطه آراسته بود."

در مواقعی، آنچه به نظر یک نتیجه پرت می‌آید با ژرف‌نگری بیشتر روشن می‌شود که این‌گونه نبوده. به یک گزارش از کتاب "افتضاحات قانونی بزرگ" توجه نمایید:

زندانی به جرم خود اعتراف کرد. او سپس گفت، اشتباه کرده است و قاضی اجازه‌داد تا او پاسخ خود را به بی‌گناه برگرداند. محاکمه برگزار شد و نظر هیئت‌منصفه به بی‌گناهی بود. رئیس دادگاه آقای قاضی هاوکینز گفت "زندانی؛ چند لحظه پیش گفتی که دزد هستی، اکنون بنا بر نظر هیئت‌منصفه تو یک دروغ‌گو هستی. بنابراین تو مرخص هستی.

توجه: